پرفسور عبداسلام
تفکر علمي ، ميراث مشترک بشر است.
پرفسور عبدالسلام متعلق به سه دنيا ست: دنياي اسلام، دنياي فيزيک نظري و دنياي همکاري هاي بين المللي. اين شخص برجسته تنها مسلماني است که به خاطر نظريه وحدت بين دو نيرو از چهار نيروي بنيادي طبيعت موفق به اخذ جايزه نوبل فيزيک سال 1979 شد. يک سال قبل از اينکه جايزه نوبل بگيرد مدال رويال انجمن سلطنتي لندن را گرفت. او عضو خارجي آکادمي علوم ملي آمريکا و شوروي بود. اولين ارتباط او با سازمان ملل به سال 1955 ميلادي برمي گردد ، هنگاميکه او در کنفرانس استفاده هاي صلح آميز از انرژي هسته اي ژنو دبير علمي شد. او شخص بسيار فعالي در پيشرفت تحقيقات علمي در کشورهاي در حال توسعه بود.
در سال 1926 ميلادي در شهرستان کوچکي به نام «جانگ» در پاکستان کودکي مسلمان چشم به جهان گشود. پدرش مسئول دپارتمان آموزشي در يک ناحيه کشاورزي فقيرانه اي بود. در سن 14 سالگي با گرفتن بالاترين نمرات در آزمون ورودي و گرفتن بورسيه وارد دانشگاه «پنجاب» شد و سپس موفق به اخذ درجه کارشناسي ارشد خود در سال 1946 در همان دانشگاه شد و اين درست مقارن با يک سال قبل از تجزيه شبه قاره هند به پاکستان و بهارات (هندوستان) بود. در همان سال اخذ درجه کارشناسي ارشد ، بورسيه دانشگاه کمبريج به او تعلق گرفت و در همان جا بود که دو ليسانس افتخاري رياضيات و فيزيک دانشگاه کمبريج در سال 1949 به وي اعطا شد. در سال 1950 جايزه «اسميت» اين دانشگاه را بخاطر سهم بسزا و برجسته در پيشرفت علم فيزيک دريافت کرد. وي سرانجام موفق شد دکتراي تخصصي خود را در شاخه فيزيک نظري از دانشگاه کمبريج دريافت کند. رساله دکتراي وي که در سال 1951 چاپ شد شامل کار بنيادي وي در الکتروديناميک کوانتومي بود که باعث شهرت بين المللي عبدالسلام شد. در سال 1951 عبدالسلام به پاکستان بازگشت تا رياضيات را در کالج دولتي «لاهور» تدريس کند و در سال 1952 مدير گروه رياضي دانشگاه پنجاب شد وي با قصد ساختن يک مرکز تحقيقاتي به موطن خود بازگشته بود که بزودي متوجه شد اين کار امکان پذير نيست.
با پيگيري يک کار تحقيقاتي در فيزيک نظري وي چاره اي جز ترک موطن خودش نيافت. سالها بهد وي موفق شد راه حلي براي مسئله بغرنج و اندوه آوري که در آن زمان فيزيکدانان جوان و با استعداد نظري در کشورهاي در حال توسعه با آنها روبرو بودند بيابد در The International Center of Theoretical Physics Triste جايي را که وي بنيان نهاده ، به فيزيکدانان جوان لايق اجازه داده مي شود تا تعطيلات شان را در يک فضاي نشاط انگيز در زمينه هاي کاري و تحقيقاتي خودشان بگذارنند و با برگشتن به موطنشان از خستگي درآمده و با طراوت طي نه ماه سال تحصيلي دانشگاهي به کار خود ادامه دهند. در واقع عبداسلام با تاسيس چنين مرکز فيزيک نظري در «تريست» ايتاليا پل ارتباطي بين دانشمندان شرقي و غربي ايجاد کرد. در سال 1954 عبدالسلام کشورش را بخاطر کرسي استادي دانشگاه کمبريج ترک گفت و از آن زمان به بعد در سمت مشاور سياست علمي کشورش به پاکسان سفر کرد. البته کار عبدالسلام براي پاکستان گسترده و تاثيرگذار تر بود وي عضو کميسيون انرژي هسته اي پاکستان و عضو کميسيون علمي پاکستان و همچنين مشاور علمي رئيس جمهور از سال 1961 تا 1974 بود.
عبدالسلام بيش از 40 سال يک محقق پر تلاش و پرکار در قسمت فيزيک نظري ذرات بنيادي بوده و براي اين کار از غير ضرورياتي مثل تعطيلات ، مهماني ها و ساير تفريحات در زندگي صرفنظر کرد او همچنين از 36 دانشگاه از دانشگاههاي مختلف سراسر دنيا دکتراي افتخاري داشت. پولي را هم که از مدال و جايزه The Atoms For Peace دريافت کرد صرف ايجاد صندوق مالي براي فيزيکدانان جوان پاکستاني کرد که از ICTPT ديدن کنند.
در سال 1979 ، عبدالسلام به اتفاق فيزيکدانان آمريکايي «استيون واينبرگ» و «شلدون گلشو» موفق به اخذ جايزه نوبل فيزيک آن سال بخاطر وحدت نظري و رياضي دو نيرو از چهار نيروي بنيادي طبيعت يعني نيروي الکترومغناطيسي و نيروي ضعيف (نيروي الکتروضعيف) شد. اعتبار نظريه فوق بعدها از طريق آزمايشاتي که توسط فيزيکدانان ايتاليايي «کارلو روبيا» در مرکز سرن ژنو انجام گرفت تاييد شد. عبدالسلام سهم خود را نيز از جايزه نوبل به طور کامل به سود کشورهاي در حال توسعه خرج کرد و حتي يک ريال از آن را براي خود يا خانواده اش خرج نکرد. عبدالسلام هميشه از پيشرفت علم در کشورهاي کمتر توسعه يافته و بخصوص کشورهاي اسلامي دفاع مي کرد. وي در يک سمينار اسلامي که در ژانويه 1987 در کويت برگزار شد علت قدرتمند بودن مسلمانان را در زمانهاي گذشته سه مورد برشمرد: اول اينکه مسلمانان در آن زمان از احکام و دستورات قران کريم و پيامبر (ص) پيروي مي کردند همانطوريکه پيامبر اسلام فرمود که «وظيفه شرعي هر مسلماني ـ اعم از مرد و زن اين است ـ که علم بياموزد» ؛ دوم آنکه دانشمندان اسلامي آن زمان از طرف پادشاهان اسلامي و همچنين جامعه اسلامي حمايت مي شدند ؛ سومين دليل مربوط به اتحاد امت اسلامي است ، ملتهاي مسلمانان در آن زمان با وجود تفاوتهاي سياسي تا آنجائيکه به علوم مربوط مي شد مثل يک کشور واحد عمل مي کردند.
عبدالسلام يک مسلمان ديندار بود که مذهب و دينش جداي از زندگيش نبود بلکه غير قابل جدا شدن از کار و زندگي خانوداگيش بود. وي در جايي نوشت « قران کريم به ما سفارش کرده که در مورد حقايق آفرينش قوانين طبيعت تامل کنيم ؛ نسل ما داراي امتياز ويژه اي است براي درک گوشه اي از الگوي آفرينش خداوندي که سراسر بخشش و توفيق الهي است و من او را با قلبي آکنده از خضوع و فروتني سپاس مي گويم.»
عبدالسلام که از بيماري پارکينسون رنج مي برد سرانجام در بيست و يکم نوامبر 1996 پس از يک دوره بيماري طولاني در اقامتگاه خود در آکسفورد چشم از جهان فرو بست.