تصویر چهره ای از ماه که تا به حال دیده نشده است

این نقشه درخشان با استفاده از هزار و هفتصد تصویر از منطقه ای یکسان از قطب جنوب ماه و توسط دوربین مدارگرد اکتشافی ماه طی دوره ای 6 ماهه به ثبت رسیده است.

از آنجایی که محور دورانی ماه از شیب 1.54 درجه ای برخوردار است برخی از نواحی نزدیک به قطب در آن در تاریکی دائمی قرار گرفته اند در حالی که مناطق دیگر آن در بیشتر اوقات سال در معرض درخشش نور خورشید قرار دارند.

هر یک از تصاویری که مدارگرد اکتشافی ماه در این دوره 6 ماهه به ثبت رسانده است بر روی نقشه ای از این منطقه قرار گرفته و به تصویری با کد دودوئی تبدیل شده است: در صورتی که زمینه درخشان باشد آن پیکسل از نقشه بر روی یک و در صورت تاریک بودن بر روی صفر تنظیم شده است. محققان سپس تمامی این تصاویر را بر روی هم جمع کرده و به محاسبه درصد مدت زمانی پرداختند که هر یک از این پیکسلها در این دوره 6 ماهه در حال درخشیدن بوده اند. در نقشه نهایی که از این محاسبات دقیق به دست آمده است، بخشهایی که هرگز نوری دریافت نکرده و یا بازتاب نخواهند داد به رنگ سیاه دیده می شوند و در مقابل بخشهایی که همیشه درخشان هستند با رنگ سفید مشخص شده اند. همچنین بخشهایی از ماه که گاه در نور و گاه در سایه قرار دارند نیز در طیفهای مختلفی از رنگ خاکستری به چشم می خورند.

بر اساس گزارش نیوساینتیست، حفره "شکلتون" با وسعتی برابر 19 کیلومتر و عمقی برابر 4 کیلومتر را می توان در مرکز این نقشه به خوبی مشاهده کرد. مدارگرد اکتشافی ماه به صورت روزانه و سالانه نقشه های مشابهی از دو قطب ماه به ثبت می رساند تا اطلاعات انسان را برای ماموریتهای آتی به کره ماه تکمیل کند.

دماسنجی از مولکول‌ها

می‌شود لامپ روشنی را لمس کرد و گرمی‌اش را فهمید؛ اما طبعاً نمی‌توان این روش را برای یک مولکول منفرد به کار بست و نتیجه‌ای مشابه گرفت. پژوهش‌گران دانشگاه رایس ایالات متحده مدعی‌اند که راهی را برای تعیین دمای یک مولکول، یا الکترون‌ آزاد با یاری روش «طیف‌سنجی رامان»؛ به کمک یک آنتن نوری یافته‌اند.

مقاله‌ای جدید از سوی آزمایشگاه پروفسور «داگلاس نتلسون» (Douglas Natelson)؛ استاد فیزیک و ستاره‌شناسی دانشگاه رایس، به شرح جزئیات روشی می‌پردازد که با یاری‌اش می‌توان دمای یک مولکولِ ثابت‌شده مابین دو نانوسیم از جنس طلا را که یا از طریق رسانش این سیم‌ها؛ و یا تابش لیزر گرم شده را محاسبه کرد. این مقاله در نسخه‌ی این هفته‌ی ویرایش الکترونیکی نشریه‌ی علمی Nature Nanotechnology به چاپ رسیده است.

نتلسون، به‌همراه دستیارش «دن وارد» (Dan Ward) که دانشجوی فوق‌دکترای پژوهشی‌ست، و نیز همکاران‌شان دریافتند که هرچند تعیین دما در مقیاس‌های نانو، به‌مراتب می‌تواند پیچیده‌تر از دماسنجی از اجسام بزرگ‌تر باشد؛ اما می‌توان آن را تا ترازی از دقت انجام داد؛ آنچنان‌که مورد توجه جامعه‌ی مهندسین الکترونیک مولکولی یا هرکس که خواهان دانستن نحوه‌ی کارکرد گرمازایی و یا گرماگیری یک جسم در مقیاس‌های شدیداً ریز است؛ قرار گیرد. نتلسون می‌گوید: «وقتی‌که قصد تولید ابزارآلات کوچک الکترونیکی یا انشعابات ریز را دارید؛ بایستی‌که نگران از نحوه‌ی آزادسازی نهایی انرژی الکتریکی به‌شکل گرما هم باشید. در مورد اجسام ماکروسکوپیک همچون رشته‌ی گدازان لامپ حبابی، می‌توان دماسنجی را به آن‌ها متصل نمود و به دما پی برد. اگر به طیف نوری که از آن خارج می‌شود بنگرید هم قادر به تعیین دما خواهید بود».

این، نسخه‌ی ساده‌شده‌ی همان چیزی‌ست که نتلسون و وارد مشغول به انجام آن‌اند. هیچکس قادر به تماشای درخشش یک مولکول نیست. با این حال، پژوهش‌گران قادرند که نور را به‌عنوان شاخص، روانه‌ی مولکول مزبور نمایند و طول موج نور بازتاب‌شده را که تحت تأثیر گرمای احتمالی مولکول قرار گرفته، اندازه‌گیری کنند. نتلسون در ادامه می‌افزاید: «در روش "پراکندگی رامان"، شما پرتو نوری که با هدف‌تان برهمکنش خواهد داشت را به طرف‌اش ارسال می‌کنید. وقتی‌که بازگردد؛ انرژی‌اش یا بیشتر از آن حالتی‌ست که فرستاده بودیدش؛ یا کمتر، و ما می‌توانیم دمای مؤثر آن جسمی که نور را متفرق کرده، تعیین کنیم».

این پژوهش جدید، در امتداد مقاله‌ای منتشرشده در ماه سپتامبر سال جاری پیرامون موفقیت این آزمایشگاه در تولید نانوآنتن‌هایی که نور را تا یک‌هزار برابر تمرکز داده و تقویت می‌کنند؛ انجام پذیرفته است. تمرکز آن مقاله بیشتر بر شدت نور لیزر تابیده‌شده در شکافی مابین لبه‌های دو نانوسیم طلایی، معطوف شده بود. این‌بار و در این پژوهش، نتلسون و وارد اقدام به پراکنش مولکول‌‌ها بر سطح یک نانوسیم طلایی نموده و پس از آن سیم را شکسته؛ و اینچنین شکافی نانومتری را به‌وجود آوردند.

وقتی‌که پژوهش‌گران به‌اندازه‌ی کافی در جای‌گیریِ مناسب مولکول‌ها در این شکاف، شانس آوردند (به‌تعبیر نتلسون، بهترین لحظه زمانی‌ست که سیم‌های فلزی از محل شکاف در نزدیک‌ترین حالت‌شان نسبت به هم قرار گرفته‌اند – آنان جریان را به سیم‌ها تزریق کرده و طیف منتشره را بررسی نمودند. این آزمایشات، در محیط خلأ و دمای ۸۰ کلوین (۱۹۳- درجه‌ی سلسیوس) انجام می‌پذیرفت. پژوهش‌گران بلافاصله متوجه شدند که قادرند نوسانات دمایی مولکول‌ها را تا حتی ۲۰ درجه، به‌سهولت اندازه‌گیری کنند.

در خصوص مقیاس‌های بزرگتر با این حال، نتلسون می‌گوید: «معمولاً به چیزی می‌نگرید که اساساً سرد است. نور را روانه‌اش می‌کنید؛ و این نور در برخورد با جسمی که به آن می‌نگرید، اندکی بی‌رمق می‌شود و با انرژی کمتری نسبت به حالت اول، برمی‌گردد. با یاری روش "پراکندگی رامان"، می‌توانید عملاً حالات ارتعاشی خاص ِ هر مولکولی را مشاهده کنید». اما اگر اتم‌ها، خود همراه با انرژی اولیه‌ای در حال ارتعاش بوده باشند؛ برعکس این قضیه رخ می‌دهد. وی در ادامه می‌افزاید: «نور [ارسالی] می‌تواند کمی [از این انرژی] را بگیرد و در وضعیتی پرانرژی‌تر از اول، بازگردد». این اثر، هنگامی‌که جریانی در نانوسیم‌ها وجود داشته باشد؛ از هر حالتی چشمگیرتر خواهد بود. «مادامی‌که ما جریان را به محل انشعاب تزریق می‌کنیم؛ می‌توانیم این ارتعاشات گوناگون را بیشتر و بیشتر [از پیش] مشاهده کنیم. می‌توانیم که افزایش دمای جسم را هم مشاهده کنیم».

نتلسون، که در سال ۲۰۰۸ از سوی نشریه‌ی Discover به‌عنوان یکی از ۲۰ دانشمند برتر زیر چهل‌ساله‌ی ایالات متحده انتخاب شده بود؛ می‌گوید که این آزمایشات، نه‌تنها نحوه‌ی گرم شدن مولکول‌های گیرافتاده در شکاف مابین نانوسیم‌ها؛ بلکه فعال‌وانفعالات این مولکول‌ها با سیم‌های فلزی را هم نشان‌ داد. او می‌گوید: «ارتعاشات، به‌شکل قله‌های تیزی در طیف نمودار می‌شوند و انرژی‌شان کاملاً مشخص است. با این‌همه، نور عملاً با الکترون‌های موجود در فلز؛ که سیم‌های فلزی حقیقی نیز همین‌ها می‌باشند برهم‌کنش دارد».

نتلسون، کسب مستقیم اطلاعات درخصوص نحوه‌ی گرمایش و اتلاف گرما در مقیاس نانو را شدیداً دشوار توصیف می‌کند و می‌گوید: «به‌طور کلی نمی‌توان چنین کاری کرد. مدل‌سازی‌های فراوانی صورت پذیرفته؛ اما با ضوابطِ مربوط به تجربیاتی که به یاری‌شان می‌توان چنین محاسباتی را صورت داد؛ همه‌چیز غیرمستقیم است. این [پژوهش اما] یک استثناست. چیز ویژه‌ای‌ست. شما قادرید آنچه را که رخ می‌دهد [از نزدیک] ببینید. ما در آزمایشات خیالی‌مان به خودمان می‌گفتیم: "هی پسر؛ ای کاش می‌توانستم با یک دماسنج [به‌سمت مولکول] بروم" و یا "ای کاش می‌توانستم هر مولکولی را ببینم و میزان ارتعاشش را از نظر بگذرانم. و عملاً این‌ها همان کارهایی‌ست که ما هم‌اکنون می‌کنیم. ما حقیقتاً افزایش دمای این چیزها (مولکول‌ها) را مشاهده می‌کنیم».

لینک مقاله

شروع به کار باشگاه فیزیک اصفهان

بعد از ده سال تجربه موفق باشگاه فیزیک و همزمان با هشتادمین جلسه این باشگاه در تهران، انجمن فیزیک ایران تصمیم به تکثیر این برنامه در استانهای دیگر کشور به منظور گسترش دامنه‌ی ارتباط با علاقه‌مندان دانش فیزیک گرفت.
آغاز به کار «باشگاه فیزیک اصفهان» اولین تجربه در این راه است که به همت جمعی از اعضای محترم هیئت علمی، از دیـماه سال جاری در اولین یکشنبه‌ی هر ماه و در دانشگاه اصفهان برگزار می‌گردد.

انجمن فیزیک ایران «باشگاه فیزیک» را از تیرماه سال ۱۳۷۹ در تهران آغار کرد. در این باشگاه استادان، دانشجویان، دبیران، دانش‌آموزان و عموم علاقمندان به فیزیک در هر سن و مقام با یکدیگر دیدار و گفتگو می‌کنند، به مبادله اطلاعات در زمینه‌های دلخواه خود می‌پردازند، سؤالات خود را مطرح می‌کنند و از آخرین پیشرفتها و کشفیات در زمینه‌ی علم فیزیک مطلع می‌شوند. بیشتر اعضای این باشگاه را علاقمندان به فیزیک، به خصوص دبیران، دانش‌آموزان سال‌های آخر دبیرستان، و دانشجویان سال های اول دانشگاه تشکیل میدهند.

مسئولیت برگزاری باشگاه فیزیک در اصفهان را آقای دکتر فرهنگ لران از دانشگاه صنعتی اصفهان بعهده دارند. این باشگاه بنا به توافق دانشکده فیزیک دانشگاه اصفهان با انجمن فیزیک ایران در اولین یکشنبه هر ماه و در این دانشکده برگزار میشود. در اولین جلسه‌ی باشگاه فیزیک اصفهان آقای دکتر رسول رکنی زاده در مورد «حالت‌های همدوس روی یک فضای خمیده و محصور شده» صحبت خواهند کرد.

Quantum theory survives latest challenge

Since quantum mechanics was first formulated, a string of physicists including Albert Einstein have been uncomfortable with the idea of entanglement – whereby a group of quantum particles have a closer relationship than allowed by classical physics. As a result, some physicists have proposed alternative theories that allow such close relationships without the need for quantum mechanics. While it has been difficult to test these theories, researchers in the UK have used "twisted light" to make an important measurement that backs up quantum theory.

Quantum theory seems foreign to our everyday experience because it defies our idea of "realism" – the expectation that objects have definite properties whether we’re looking at them or not. Quantum theory also seems to call for entities that can instantly react to an event occurring elsewhere – apparently defying the principle of locality, which forbids communication faster than the speed of light.

These oddities were expressed mathematically by the physicist John Bell in his famous inequality. Bell showed that a particular combination of measurements performed on identically prepared pairs of particles would produce a numerical bound (or inequality) that is satisfied by all physical theories that obey realism and locality. He also showed, however, that this bound is violated by the predictions of quantum physics for entangled particle pairs.

In Bell experiments two distant observers measure, for example, the polarization of entangled particles along different directions and calculate the correlations between them. This was done in the 1970s by Stuart Freedman and John Clauser and in the 1980s by Alain Aspect, who used entangled photons to confirm quantum theory.

Sacrificing locality for realism

Physics has generally accepted that the quantum world flouts "local realism", but in 2003, Anthony Leggett of the University of Illinois at Urbana-Champaign tried to restore realism by sacrificing locality. If two entities can arrange their correlations through instantaneous communication, then perhaps it is still possible that they each have definite properties. Leggett’s real but non-local scenario passes the Bell test, but could it really describe the quantum world?

Four years later, physicists in Austria, Switzerland and Singapore answered with data. Instead of measuring the linear polarization states used to violate Bell’s inequality they looked for correlations between elliptical polarizations – combinations of linear and circular states. Even assuming that entangled photons could respond to one another instantly, the correlations between polarization states still violated Leggett’s inequality. The conclusion being that instantaneous communication is not enough to explain entanglement and realism must also be abandoned.

This conclusion is now backed up by Sonja Franke-Arnold and collegues at the University of Glasgow and University of Strathclyde who have performed another experiment showing that entangled photons exhibit entangled photons show stronger correlations than allowed for particles with individually defined properties – even if they would be allowed to communicate constantly. But rather than polarization, they studied the properties of each photon’s orbital angular momentum.

Twisting light

In photons, orbital angular momentum can be understood by imagining that the wave twists around the beam axis. It can draw a simple corkscrew pattern, a double helix or more complex helices with increasing angular momentum. Franke-Arnold and her team focused on the double-helix pattern.

Glasgow student Jacquie Romero did the experiment by firing an ultraviolet laser into an optical crystal designed to split the high-energy photons into pairs of entangled infrared photons. These went on to computer-controlled holograms, which were set to filter out roughly complementary orbital angular momentum states. Photons that passed the holograms were then counted by a single-photon detector.

The correlation between two entangled photons, one with a clockwise orbital-angular momentum while the other twists anticlockwise, is predicted by Bell's and Leggett's proposals as well as quantum theory. "We deliberately misalign our holograms from the complementary states and measure the resulting correlations," explained Franke-Arnold. The coincidence counts in the detector occured too often to agree with Leggett’s theory. They did, however, match quantum predictions.

'A philosophical result'

"The main outcome is really a philosophical result," says Franke-Arnold. Entangled particles can't be described as individual entities, not even with a telepathic connection to their partners.

Simon Gröblacher of the University of Vienna points out that these experiments rule out realism only for a large class of nonlocal theories – still others aren't described by Leggett’s inequality. His team first showed the violation of Leggett's inequality through photon polarisation, and he says that it's nice to see the violation verified with another property of photons. "The experiments seem to be simpler," he adds, noting that orbital-angular momentum offers options to test superpositions of more than two states.

رد مدارک گذر زمان، در پیش از مهبانگ

آخرین پژوهش‌ها نشان از این می‌دهد که حیات جهان ما تا ابد در چرخه‌های تکرارشونده – آنگونه که تاکنون تصورش می‌رفت – خلاصه نمی‌شود. چشم‌انداز کنونی‌مان از جهان نخستین، احتمالاً پر است از مسیرهای دوار و تکرارشونده؛ ولی این بدین‌معنا نیست که ما از رخدادهای پیش از مهبانگ (بیگ‌بنگ) هم مدارکی در دست داریم. از این‌رو مقالات سه‌گانه‌ای اخیراً ادعا کرده‌اند که حلقه‌های هم‌مرکزی که در زمینه‌ی صاف و یکدست نقشه‌ی دمایی ِ جهان نخستین‌مان به جا مانده؛ شاید در حقیقت امضای سیاهچاله‌های کهنی باشد که در «اعصار» پیش از این جهان ما، به هم برخورد کرده بودند.

این فرضیه، توسط دکتر «واهه گورزادیان» (Vahe Guzadyan) از مؤسسه‌ی فیزیک ایروان در ارمنستان و همچنین فیزیکدان نظری نامدار انگلیسی؛ «راجر پن‌روز» (Roger Penrose) از دانشگاه آکسفورد انگلستان ارائه گردید. گورزادیان و پن‌روز، در مقاله‌ی جدیدی که نسخه‌ی پیش‌نشر آن بر وب‌سایت arXiv به نمایش در آمده؛ ادعا کرده‌اند که برخوردهای مابین ابرسیاهچاله‌های پراکنده در جهانِ پیش از مهبانگ؛ امواجِ ِ گرانشی ِ دوار و هم‌مرکزی را به‌وجود آورده که عملاً الگوهای حلقه‌مانند و مشخصی را در زمینه‌ی «تابش ریزموج کیهانی» (نخستین نور منتشره در جهان پس از مهبانگ)، بر جا نهاده است.

گورزادیان به‌منظور ارزیابی این ادعا، دست به بررسی داده‌های هفت‌ساله‌ی کاوشگر «ناهمسانگردی ریزموج ویلکینسون» (WMAP) که اخیراً به کار نقشه‌برداریِ خود پایان داد؛ زد و تغییرات دمایی ِ موجود در حلقه‌های گرداگردِ بالغ بر ده‌هزار نقطه در نقشه‌ی ریزموج (میکروویو) آسمان را محاسبه کرد. او در این بین، موفق به کشف چندین نقطه در داده‌های WMAP شد که دمای‌شان به‌طرز برجسته‌ای کمتر از میانگین آسمان پیرامون‌شان بود.

حلقه‌های کیهانی

اکثر کیهان‌شناسان معتقدند که کیهان و در کنار آن، فضا و زمان؛ حدوداً ۱۳.7 میلیارد سال پیش و در جریان رخدادی موسوم به مهبانگ، پدید آمد و از آن‌ زمان آغاز به انبساط کرد. از تعیین‌کننده‌ترین اجزای این مدل استاندارد کیهان‌شناختی؛ که ‌به جهتِ توضیح ِ دلیل یکنواختی ِ جهان امروز مطرح می‌شود این است که جهان می‌بایسته در کسر کوچکی از ثانیه پس از مهبانگ؛ انبساطی شدیداً سریع و مختصر را موسوم به «تورم کیهانی»، تجربه کرده باشد. تورم، در حقیقت به اوج‌گیری روند انبساط معمول جهان در کسری از ثانیه و بازگشت مجددش به حالت اولیه تعبیر می‌شود.

با این حال، پن‌روز گمان می‌بَرد که منشأ این یکنواختی ِ هنگفتِ جهانِ ما را در حقیقت در پیش از مهبانگ و در عقبه‌ی دورانی بایستی جُست که جهان تا پیش از وقوع این رخداد، به‌اندازه‌ی کافی بزرگ و یکدست شده بود. این یکنواختی نیز خود میراث دوران کهن‌تری بوده است و بدین‌ترتیب این چرخه با تکرار بی‌نهایتش؛ حلقه‌ی تاریخی ِ بی‌کرانی را شکل می‌دهد که نه آغاز و نه حتی پایانی را می‌توان برایش متصور شد.

حال، ایده‌ی گورزادیان و پن‌روز؛ خود در برابر سه پژوهش مستقل دیگری قرار گرفته که هر سه در روزهای اخیر توسط Ingunn Wehus و Hans Kristian Eriksen از دانشگاه اسلو؛ Adam Moss، Douglas Scott و James Zibin از دانشگاه بریتیش‌کلمبیای کانادا و نیز «امیر حاجیان» از مؤسسه‌ی کانادایی اخترفیزیک نظری در تورنتو، بر وب‌سایت arXiv قرار گرفته‌اند. تمامی این سه گروه، آنالیزهای گورزادیان از داده‌های WMAP را بازسازی نموده و همگی بر این نکته توافق کرده‌اند که داده‌ها، نشان از وجود حلقه‌های کم‌پشت و پراکنده در زمینه‌ی ریزموج کیهانی می‌دهد. فصل مشترک این پژوهش‌ها با کار گورزادیان؛ اهمیتی‌ست که آنان نیز برای این حلقه‌ها قائل شده‌اند.

 واهه گورزادیان (راست) و راجر پن‌روز

حلقه‌های پرمعنی

گورزادیان، به‌منظور ارزیابی این اهمیت، حلقه‌های دیده‌شده را با بازسازی نوسانات دمایی ِ تابش ریزموج کیهانی؛ این‌بار با مقیاس کاملاً غیرمتنوع (بدین‌معنا که توزیع دمایی، کاملاً مستقل از ابعاد نوسانات باشد)؛ با هم قیاس کرد. در حین این عمل، او دریافت اصولاً نبایستی‌ الگویی در این میان تشکیل شود. اما منتقدین به پژوهش وی معتقدند که تابش ریزموج کیهانی، اصلاً آنچنان‌که گورزادیان بازسازی کرده رفتار نمی‌کند.

آنان بدین نکته اشاره می‌کنند که داده‌های WMAP، به‌روشنی نشان از وجود تعداد بسیار بیشتری از نوسانات دمایی در مقیاس‌های کوچکتر می‌دهند و از این‌رو فرض بر این‌که آسمان، در طول موج ریزموج (میکروویو) ایزوتروپ است (یعنی محاسبات از هر نقطه‌ای در آسمان، نتایج یکسانی را به دست می‌دهد)؛ اشتباه خواهد بود. هر سه گروه نام‌برده، با در نظرگیری ویژگی‌های بنیادین جهانِ حاصله از تورم کیهانی، و نیز فرض براین‌که تمامی حلقه‌های یافت‌شده در شبیه‌سازی‌ها، شدیداً مشابه با نمونه‌های دیده‌شده در داده‌های WMAP است؛ اقدام به جستجوی الگوهای پراکندگی ِ دوار در زمینه‌ی ریزموج کیهانی نمودند.

Moss و همکاران‌اش حتی با تغییر اندک روش پژوهشی‌شان متوجه شدند که هم داده‌های رصدی و هم شبیه‌سازی‌های مدل تورمی؛ نشان از وجود نواحی کم‌پشت و هم‌مرکزی به‌شکل مثلث‌های متساوی‌الاضلاع، در زمینه‌ی نوسانات دمایی می‌دهند. Zibin در این‌باره می‌گوید: «نتایجی که گورزادیان و پن‌روز به‌دست‌ آورده‌اند؛ به هیچ‌وجه اثبات‌کننده‌ی مدل «جهان‌های تکرار‌شونده‌»ی پن‌روز در برابر مدل استاندارد تورمی نیست».

گورزادیان با این حال، آنالیزهای انتقادی را به «مطلقاً جزئی» تعبیر می‌کند و در پاسخ به مقالات سه‌گانه‌ی مزبور؛ مدعی‌ست که حد و حدودی در توافق مابین مدل استاندارد کیهان‌شناختی و داده‌های WMAP، «به‌میزانی از اطمینان» وجود دارد؛ اما مدلی کاملاً متفاوت همچون آنچه‌که پن‌روز ارائه داده؛ شاید «حتی بهتر» با داده‌های رصدی جور درآید. با این‌حال او هم‌اکنون آمادگی اظهار این نکته که الگوهای دایره‌شکل، برای تأیید مدل پن‌روز ایجاد مدرک می‌کنند را ندارد و می‌گوید: «ما نشانه‌هایی را یافته‌ایم که بر صحت ویژگی‌های پیش‌بینی‌شده توسط این مدل (یعنی مدل پن‌روز) صحه می‌گذارد».

ترجمه از: احسان سنایی

مقاله اصلی را به نقل از نیچر در ادامه مطالب بخوانید.

ادامه نوشته

ثوابتی که دگرگون شدند

ثوابت بنیادین طبیعت همچون ثابت پلانک، ثابت بولتزمن و یا نسبت بار به جرم یک الکترون، بی‌سبب «ثابت» خوانده نمی‌شوند. بلکه گمان می‌رود (یا احتمالاً؛ می‌رفت) که فیزیک و قوانین گوناگون‌اش در گستره‌ی بیکران کیهان و سیر زمان، رفتاری مشابه از خود بروز دهد؛ اما محاسبات جدید صورت‌پذیرفته بر طیف رادیویی یک ابر گازی دوردست، اشاره بر بی‌ثباتی برخی کمیات بنیادین طبیعت، و در نتیجه رشد احتمال نیازمان به بازنگاهی ریشه‌ای در مدل استاندارد ذرات بنیادین دارند؛ مدلی که پذیرفته‌ترین قوانین حاکم بر جهان ریز ذرات زیراتمی را در هم‌اکنون ائتلافی واحد، گرد هم آورده است.

مدارک این ادعا، با مشاهدات پیوسته‌ی ابری متراکم از گاز، واقع در ۲.۹ میلیارد سال نوری آن‌‌طرف‌تر به‌دست آمده؛ ابری که چون پرده‌ای میان ما و یک چشمه‌ی فعال تابش رادیویی، یعنی ابرسیاهچاله‌ی PKS ۱۴۱۳+۱۳۵ عمل می‌کند.

مولکول‌های رادیکال هیدروکسیل (OH) که در اینجا (زمین) ایجادشان با آماج هجوم ترکیبات مولکولی پیرامون و تبدیلی ناگزیر به یک ترکیب باثبات همراه است؛ در جایی چون ابر گازی نام‌برده، از جوشش مدام امواج پرانرژی پیرامون عملاً پایدار مانده‌اند و با جذب و بازنشر قسمت‌های خاصی از طیف رادیویی پرقدرت گسیلی از ابرسیاهچاله‌‌ای که در همان نزدیکی است، آزمایشگاهی بی‌مانند را برای فیزیکدانان زمین به‌منظور ارزیابی دانسته‌‌های دیرین‌شان شکل داده‌اند. این جذب و دفع توأمان، «عارضه‌های مزدوج»ی را در نمودار شدت انرژی طیف رادیویی ابر گازی ایجاد می‌کند که شامل یک افت شدید؛ حاصل از جذب انرژی، و خیزی به همان شدت؛ حاصل از گسیل‌ مجدد پرتو رادیویی می‌شود.

شکل افت و خیزهای نمودار شدت انرژی، مشابه است و این خود نمایان‌گر نشأت‌گرفتن‌شان از منبع گازی مشابهی است. اما دکتر «نیسیم کانه‌کار» از مرکز ملی اخترفیزیک رادیویی پیون در هند و همکاران‌اش، به‌تازگی یافته‌اند که اختلاف فرکانس مابین این دو عارضه‌، کمتر از آن چیزی است که از خواص هیدروکسیل رادیکال انتظار می‌رود.

این اختلاف اساساً به سه ثابت بنیادین دنیای فیزیک وابسته است: ۱- نسبت جرم پروتون به الکترون؛ ۲- نسبتی که معرف میزان واکنش‌پذیری یک پروتون با حضور در یک میدان مغناطیسی است؛ و نهایتاً ۳- «ثابت آلفا» که قدرت نیروی الکترومغناطیس را تعیین می‌کند.

از این‌رو به‌گفته‌ی کانه‌کار، ناهمخوانی فرکانس‌های دیده‌شده در هر افت و خیز متوالی با آنچه تاکنون می‌دانسته‌ایم؛ شاهدی تجربی بر این حقیقت است که یک یا چند مورد از این ثوایت در آن نقطه از فضا (و نتیجتاً در آن نقطه از زمان) بایستی که متفاوت از امروز و اینجا‌ بوده باشند.

دگرگونی این ثوابت اگر حقیقت داشته باشد، بسیار اندک است. مثلاً اگر تغییر ثابت آلفا موجبات چنین مشاهدات متناقضی را فراهم آورده باشد؛ طبق محاسبات صورت‌گرفته، در ۳ میلیارد سال پیش این عدد تنها ۰.۰۰۰۳۱ درصد کمتر از میزان کنونی‌‌اش بوده است. اما حتی چنین تأثیر ناچیزی هم نیازمند فرضیه‌ای جدید و فراگیرتر در توصیف رفتار ذرات بنیادی‌ست. این را دکتر «مایکل مورفی» از دانشگاه صنعتی سوئین‌برن استرالیا می‌گوید.

محاسبات مورفی و همکاران‌اش از نور مرئی کوازارهای دوردست که توسط گازهای بین راه جذب می‌شود نیز نشان داده که آلفا بایستی در گذشته از امروز کمتر بوده باشد؛ هرچند این پژوهش از یکی بودن مبدأ تمامی امواج دریافتی اطمینانی نداشته؛ حال‌آنکه به گفته‌ی مورفی «همین، فرض تعیین‌کننده‌ای [در محاسبات] است.»

دکتر «جفری نیومن» از دانشگاه پیتس‌بورگ پنسیلوانیا نیز می‌گوید: «هم‌اکنون محاسبات رادیویی، امیدبخش‌ترین راه ممکن در تشخیص قاطعانه‌ی تحولات جزئی یک ثابت فیزیکی است. با این‌‌حال، من این [کشفیات اخیر] را اشاره‌ای بیش به موضوع نمی‌دانم. این، نخستین مورد کاربری از روشی کاملاً جدید است.»

تناقض ناچیزی که توسط تیم کانه‌کار بدان پی برده شد، ممکن است که حاصل ناخالصی‌های نوری آمده از ابرهای گازی دیگر باشد. از این‌رو ماه گذشته این تیم، استفاده از رادیوتلسکوپ غول‌پیکر «آرسیبو» در جنگل‌های پورتوریکو را با هدف نامحتمل شمردن چنین فرضی آغاز کرد. آرسیبو، بزرگترین رادیوتلسکوپ تک‌بشقابی جهان، با بشقابی به قطر ۳۰۵ متر است. ‌با تمام این اوصاف، اما دقت محاسبات‌مان از میزان واقعی ثوابت فیزیکی را چه معیاری تعیین می‌کند که اینچنین، «فیزیک» را مسئول این تناقض می‌دانیم و نه خود را؟

ثوابت فیزیکی را می‌توان به ‌دقتی باورناپذیر با ساعت‌های اتمی محاسبه کرد. این ساعت‌ها، مطابق معمول با فرکانس نوری مورد نیاز الکترون‌ها برای گذار مابین سطوح مختلف انرژی حین گردش به‌دور هسته‌، کار می‌کنند.

محاسبه‌ی این فرکانس‌ها همچنین به تعیین فوق‌دقیق ثوابت فیزیکی کمک کرده و نشان می‌دهد هر تغییر ناچیزی در ثابت آلفا – که تعیین‌کننده‌ی قدرت برهم‌کنش‌های الکترومغناطیسی است – بیش‌تر از یک واحد در هر ۱۰ به توان ۱۷ سال رخ نمی‌دهد و این در حالی است که هنوز حتی ۱۰ به توان ۱۱ سال هم از عمر جهان‌مان نگذشته است! در نتیجه مقصر تناقضات ‌دیده‌شده در پهنه‌ی دوردست کیهان را نمی‌توان خطای انسانی دانست؛ بلکه به‌راستی در این میان، تغییرات بنیادینی رخ داده است.

«وید رلرجرت» از دانشگاه کالیفرنیا-لوس‌انجلس و همکاران‌اش معتقدند ساعتی‌ که از گذار انرژی الکترون‌های چرخنده به گرد هسته‌ی اتم توریوم-۲۲۹ بهره بَرد، استعداد بهبود یکصدبرابری توان کنونی‌ ساعت‌های اتمی را داراست! هسته‌ی توریوم—۲۲۹، برخلاف دیگر هسته‌های اتمی، مجهز به گذار انرژی ویژه‌ای است که می‌توان از آن منحصراً در کالیبراسیون ساعت‌های اتمی بهره برد. این گذار، حساسیت خاصی به هرگونه تغییر در ثوابت بنیادین از خود بروز می‌دهد و از این‌رو هرگونه تغییری در فرکانس‌اش، نه‌‌فقط آشکارکننده‌ی تغییرات ثوابتی چون آلفاست، که محدودیت‌های تند و تیزی را هم در بازه‌ی این دگرگونی‌ها اعمال می‌کند.

اعضای گروه، هم‌اکنون در حال کار بر ایجاد کریستال‌هایی از توریوم-۲۲۹ هستند که به یاری‌شان می‌توان محاسباتی هم‌زمان را با ۱۰ میلیارد هسته‌ی توریوم-۲۲۹ انجام داد. به‌عبارتی می‌توان گفت اینچنین، هر انحرافی در فرکانس نام‌برده در طول زمان قابل ردگیری است.

ترجمه از احسان سنایی

CERN moves closer to antihydrogen spectroscopy

Physicists at CERN have taken a big step towards making the first spectroscopic measurements on a beam of antihydrogen atoms. The antihydrogen atoms, which consist of an antielectron orbiting an antiproton, were made by members of the lab's ASACUSA group. The beams could be used to carry out the first detailed studies of the energy levels in antihydrogen.

Measuring in detail the energy levels in antihydrogen is important because the Standard Model of particle physics says they should be identical to those of hydrogen. Any slight differences in the "fine structure" of the levels compared to ordinary hydrogen could shed light on why there is so much more matter than antimatter in the universe.

The breakthrough comes just weeks after researchers in the ALPHA collaboration at CERN succeeded in trapping 38 antihydrogen atoms for about 170 ms. This was the first time antimatter atoms had been stored for long enough to measure their properties in detail and, taken together, the two results represent major advances in studies of antimatter.

Trapped in a cusp

The ASACUSA researchers, however, used an alternative technique for creating antihydrogen. Led by Yasunori Yamazaki of the RIKEN laboratory in Japan, they created their antiatom beams by combining antiprotons with positrons in a "cusp trap".

The trap comprises 17 successive ring-shaped electrodes and two magnetic coils, which are wired to create magnetic fields in opposite directions (see figure). A cloud of antielectrons (also called positrons) from a radioactive source is first sent into the trap, where it is held as a plasma. A cloud of antiprotons – created in a nearby accelerator – is then fired into the plasma to create the antihydrogen atoms.

Charged particles remain stuck in the trap, while neutral antihydrogen atoms are able to move further along the apparatus to a "field ionization trap". At this point, antihydrogen atoms in highly excited Rydberg states, in which the positron lies very far from the antiproton, are ionized and their antiprotons are trapped.

Detecting pions

The trapped antiprotons are then released and quickly annihilate upon contact with the walls of the trap. Each annihilation event creates pions, which are easily spotted by a bank of detectors surrounding the trap. By comparing the number of antiprotons injected into the trap with the number of annihilations detected, the team estimated that about 7% of antiprotons combine to form antihydrogen.

The team is now trying to improve the way in which antihydrogen is extracted from the trap before passing it through a microwave cavity in which hyperfine transitions between atomic energy states should occur. Making precise measurements of these transitions, which have not yet been carried out, could be used to study a fundamental quantum transformation known as the charge-parity-time (CPT) operation.

When applied to a physical system, a CPT transformation converts every particle to its antiparticle, reflects each spatial co-ordinate, and reverses time. Although is currently no experimental evidence that the CPT symmetry is violated, it could show up as a slight difference in the frequency of hyperfine transitions in hydrogen and antihydrogen atoms. The discovery of such a violation could also help physicists understand why there is much more matter than antimatter in the universe.

The Greatest Stars

NGC 6357

The small open star cluster Pismis 24 lies in the core of the NGC 6357 nebula in Scorpius, about 8,000 light-years away from Earth. The brightest object in the center of this image is designated Pismis 24-1 and was once thought to weigh as much as 200 to 300 solar masses. This would not only have made it by far the most massive known star in the galaxy, but would have put it considerably above the currently believed upper mass limit of about 150 solar masses for individual stars.

However, Hubble Space Telescope high-resolution images of the star show that it is really two stars orbiting one another that are each estimated to be 100 solar masses.

In addition, spectroscopic observations with ground-based telescopes further reveal that one of the stars is actually a tight binary that is too compact to be resolved even by Hubble. This divides the estimated mass for Pismis 24-1 among the three stars. Although the stars are still among the heaviest known, the mass limit has not been broken due to the multiplicity of the system.

میراث خشم راه شیری

اخترشناسان آمریکایی، اخیراً دو حباب غول‌پیکر و مرموزی که پرتوهای پرانرژی گاما از خود گسیل می‌‌دارند را در حوزه‌ی مرکزی کهکشان‌مان تشخیص داده‌اند. این حباب‌هایی که در ورای پرده‌ی محو و گسترده‌ای از پرتوهای گامای پراکنده، پنهان شده‌اند؛ عارضه‌ای به درازای ۵۰ هزار سال نوری را در آسمان شکل داده‌اند که احتمالاً میراث فورانی بزرگ‌مقیاس از سیاهچاله‌ی مرکزی راه شیری یا طغیان گاز حاصل از زایش‌های فراوان ستارگان نوباوه در نواحی مرکزی‌ کهکشان ماست.

این ساختار خارق‌العاده، هرچند در حدود نیمی از آسمان شب را از صورت فلکی سنبله تا درنا پوشانیده، ولی به‌واسطه‌ی عدم حساسیت چشمان‌مان به پرتوهای گاما؛ با چشمان غیرمسلح، آن‌هم از پشت جو مسدودکننده‌ی سیاره‌مان قابل مشاهده نیست. به‌گفته‌ی اخترشناسانی که کشف‌شان در آینده‌ای نزدیک در نشریه‌ی علمی Astrophysical Journal انتشار خواهد یافت؛ شاید عمر این عارضه‌ به میلیون‌ها سال برسد.

دکتر «داگ فینک‌بینر» (Doug Finkbeiner)؛ اخترشناسی از مرکز اخترفیزیک هاروارد-اسمیتسونی بوستون در ماساچوست ایالات متحده که برای نخستین بار این عارضه را تشخیص داده، می‌گوید: «آنچه‌که می‌بینیم، دو حباب گسیلنده‌ی پرتوهای گاماست که به‌میزان ۲۵ هزار سال نوری از هر دو سوی مرکز کهکشان، به بیرون کشیده شده‌اند. ما هنوز ماهیت و یا منشأ‌اش را کاملاً نفهمیده‌ایم».

فینک‌بینر، این کشف را به‌همراهی دو دانشجویش؛ «منگ سو» (Meng Su) و «تریسی سلت‌یر» (Tracy Slatyer) حین پردازش داده‌های خام تلسکوپ پرتو گامای فرمی ناسا به انجام رسانده است. پروژه‌ی بین‌المللی تلسکوپ فرمی که حساس‌ترین و پروضوح‌ترین حسگر پرتو گامای ساخته‌شده تا به‌امروز است؛ در سال ۲۰۰۸ میلادی در فضا مستقر گردید. این تلسکوپ، هر سه ساعت، سرتاسر آسمان را مساحی می‌کند.

پرتوهای گاما، پرانرژی‌ترین شکل از نور الکترومغناطیس‌اند. بررسی‌های پیشین آسمان در این بخش از طیف، در تشخیص این عوارض حباب‌مانند ناکام مانده بود؛ چراکه پرده‌ی محو پرتوهای گامای پراکنده در آسمان، آن را پوشانده بود. تیم فینک‌بینر اما مداوماً اقدام به پالایش مدل‌های موجود، جهت پرده‌برداری از منابع پرتوی گامای ناشناخته که توسط این تابش محو، پوشانده شده بودند و تمایزشان از آن ممکن نبود؛ پرداختند.

حال، دانشمندان جهت درک بهتر ساختارهای تازه‌کشف‌گشته، مشغول بررسی‌های بیشتر بر نتایج حاصله از این پژوهش‌اند. به‌گفته‌ی محققین، تابش پرتو گامای این حباب‌ها، به‌مراتب قوی‌تر از هاله‌ی پرتو گامایی‌ست که از هر جای دیگری در راه شیری دیده می‌شود. به‌علاوه، این حباب‌ها ظاهراً لبه‌هایی تیز و مشخص دارند و این، بیانگر شکل‌گیری‌شان در نتیجه‌ی آزادسازی بزرگ‌مقیاس و نسبتاً سریع یک انرژی ناشناخته است.

هرچند که منشأ این انرژی هنوز در هاله‌ای از ابهام است؛ اما پژوهش‌گران معتقدند که یک احتمال، فوران ذرات از ابرسیاهچاله‌ی مرکزی کهکشان راه شیری و درست همانند همان‌چیزی‌ست که در کهکشان‌های دیگر نیز می‌بینیم. با وجود آنکه ریشه‌های چنین فورانی را که درنتیجه‌ی سقوط حجم عظیمی از ماده در درون سیاهچاله و ناپایدار شدن قرص بیرونی آن است؛ امروزه نمی‌توان در آن حوالی دید، دانشمندان حدس می‌زنند که چنین رخدادی مربوط به حدود ۱ میلیون سال پیش باشد.

این حبا‌ب‌ها را همچنین می‌توان حاصل طغیان گازهایی دانست که سیر ستاره‌سازی نسبتاً سریعی را در مناطق مرکزی کهکشان‌مان از سر گرفته‌ بودند و به‌منظور ایجاد تعادل جرمی‌شان، فوران‌های ریزمقیاسی ایجاد می‌کرده‌اند و در نتیجه مجموعاً حجم عظیمی از گاز، همچون شراره‌ای از مرکز راه شیری اینچنین شعله برمی‌کشیده است. به‌گفته‌ی دکتر «دیوید اسپرگل» (David Spergel) از دانشگاه پرینستون، آثار چنین برهه‌ای از عمر راه شیری را می‌توان در خوشه‌های ستاره‌ای فشرده‌ی واقع در مرکز کهکشان‌مان دید. وی می‌افزاید: «در سایر کهکشان‌ها دیده‌ایم که روند سریع ستاره‌سازی، جریانات طغیانگر عظیمی از گاز را به‌وجود آورده‌اند. هر منبعی از انرژی که چنین حباب‌های غول‌پیکری را به‌وجود آورده باشد؛ هم‌پیوند با پرسش‌های ژرف فراوان‌مان در حوزه‌ی اخترفیزیک است».

لینک منبع

ترجمه: احسان سنایی

Quark–gluon mania returns to CERN

After a successful run of eight months – including recent collisions that could shed light on the primordial universe – the last beam of 2010 was extracted yesterday evening from CERN's Large Hadron Collider (LHC). Since 7 November the LHC has been colliding lead ions at energies of around 0.5 PeV, 80 times higher than generated by earlier proton collisions. This creates a subatomic blob so hot and dense that nuclear matter dissolves into its constituent quarks and gluons – a state of matter that dominated the universe shortly after the Big Bang.

The search for such a quark–gluon plasma (QGP) first hit the headlines in 2000 when "fixed target" heavy-ion experiments at CERN found evidence for a new state of matter – apparently scooping Brookhaven National Laboratory in the US, where a dedicated QGP machine called the Relativistic Heavy Ion Collider (RHIC) was just starting up. But then in 2005 RHIC announced that its quark–gluon gloop behaved not like a gas, as expected, but like a liquid with zero viscosity. Earlier this year RHIC physicists confirmed that the primary participants in the flow are indeed quarks and gluons, not hadrons.

With the LHC now having created conditions 14 times as energetic as those at RHIC, quark–gluon mania returns to Europe. After a few days of running, the LHC's dedicated heavy-ion experiment ALICE found evidence for a hot, dense state that still flows like a fluid despite the higher temperatures (arXiv: 1011.3914v1), and revealed a marked increase in the number of particles created in the collisions (arXiv: 1011.3916v2). Taken together, says CERN, these results rule out some theories about how the primordial universe behaved.

Evolution of the infant universe

Theorist Thomas Schaefer of North Carolina State University says that linking the LHC collisions with the evolution of the infant universe is not straightforward, however. "We verified the basic picture (the quark–gluon plasma really exists), we learned very interesting things about it such as its perfect fluidity, but neither of these things directly affects the dynamics of the early universe such as big bang nucleosynthesis," he told physicsworld.com.

Brookhaven's Steve Vigdor says the ALICE results certainly suggest liquid behaviour with low viscosity, but he thinks it premature to claim that this "confirms" the near-perfect liquid picture. "The question at this point is what the magnitude of the sheer viscosity of the matter is – how close is it to the conjectured lower quantum limit?" he said. "It's taken much analysis of RHIC data to start to pin down this question quantitatively; LHC is not there yet."

The two general purpose detectors at the LHC – ATLAS and CMS – have also brought new perspective on the quark–gluon state. At a seminar held at CERN last Thursday, representatives from ATLAS and CMS reported direct observations of "jet quenching" – when a collimated stream of hadrons created almost instantaneously from the decays of quarks and gluons is swamped as it traverses a dense quark–gluon state. "Jet quenching presumably teaches us about how energetic quarks and gluons interact in the QGP, and should help elucidate the quark–gluon correlations that lead to low-viscosity liquid flow," says Vigdor.

ATLAS published its result last Monday (arXiv: 1011.6182) and CMS is expected to follow suit once the full heavy-ion dataset has been analysed. At CERN's heavy-ion seminar last week, ALICE spokesman Jurgen Schukraft stated that the search for the QGP is essentially over, its discovery is well under way, and measuring its properties is just beginning.

QGP in proton collisions?

The LHC has added a further twist in the tale of the QGP. In July, when the machine was perfecting its main job of firing protons at each other, researchers on the CMS detector found that some of the debris from certain collisions containing a large number of particles was correlated – pairs of particles were flying out at angles which suggested they influenced each other at the point of the proton–proton collision. Members of the 3000-strong CMS collaboration claimed in September (arXiv: 1009.4122v1) that they had observed a "potentially new and interesting effect" reminiscent of similar features seen by experiments at RHIC that were interpreted as being due to the presence of hot and dense matter.

"Reminiscent is not a quantifiable scientific measure," says RHIC physicist Michael Tannenbaum. "In contrast to the great physics that is the discovery of jet quenching at the LHC, which is very strong evidence that a QGP is also produced, claims for the discovery of a new effect in the CMS two-particle correlations are uninformed and inadequately researched." In a comment about the CMS result (arXiv: 1010.0964v1), Tannenbaum lists several checks that must be made before evidence for a QGP in proton collisions can be claimed, for example concerning features of the QGP observed in gold–gold collisions at RHIC.

Tannenbaum's co-author, Richard Weiner of the University of Marburg in Germany, says the CMS observation is in line with both RHIC's findings and previous observations in particle physics made at CERN in the late 1970s, which were interpreted by some as possible evidence for QGP. "Most people are now convinced that a transition from the nuclear matter state to QGP has been seen in relativistic heavy-ion reactions," he said. "At RHIC this effect has been interpreted in hydrodynamical terms, and the same interpretation applies to proton–proton reactions." Weiner says that even for many heavy-ion people this is a surprise, yet on the other hand he says many particle physicists have difficulties in accepting the interpretation due in part to the ever-increasing specialization in high-energy physics.

CMS member Pierre Van Mechelen of the University of Antwerp says that the CMS collaboration just reported what it measured, and cautions that this is a new energy domain. "Many models seem to be able to explain the correlations qualitatively, but the real challenge is to reproduce the result seen by CMS in exact numbers," he said.

Subtle business

Interpreting LHC collisions is a subtle business, though. Protons are only a tiny part quark, while almost all of their mass comes from a sea of fluctuating gluons whose lifetimes at LHC energies are dilated to the point where proton collisions can be viewed as a clash of randomly configured gluonic "hot spots". Experimentalists have to piece together the underlying physics of quark and gluon interactions, as described by quantum chromodynamics (QCD), from a bucket full of jets and junk produced almost immediately in the mêlée. "The CMS ridge is not predicted by any of the current, widely used QCD Monte Carlo models for proton–proton scattering," says CMS deputy physics co-ordinator Guenther Dissertori. "For the non-heavy-ion people (the large majority), it was a complete surprise."

Brookhaven's Raju Venugopalan, who thinks a framework of high-energy QCD called a colour glass condensate can explain key features of both the CMS result and the ridge events seen in gold–gold collisions at RHIC, says that understanding the detailed structure of the CMS ridge provides a unique snapshot into the microscopic structure of visible matter. "Clearly, this novel phenomenon has triggered a rash of papers and will continue to do so, but few people have so far considered the systematics of the effect."

Whether the CMS two-particle correlations are due to a colour glass condensate, a quark–gluon plasma, a rotating or an exploding deconfined quark–gluon state, or perhaps gluodynamic quantum entanglement, physicists ultimately have to be able to account for it if they are to disentangle signal from background when searching for new particles. The LHC beam may be down until February, when protons will be reinstated, but the task of interpreting its first year of data is far from over.

ماتریس: قانونی برای هر چیز

چه می‌شد اگر نظریه‌ای برای توصیف همه چیز، آن‌هم نه‌فقط اتم‌ها و کوارک‌ها، که برای دیگر جنبه‌های حیات روزانه‌مان نیز می‌داشتیم؟ غیرممکن است؟ به نظر نمی‌رسد.

این نظریه‌ی آرمانی، و تمامی داستان‌های پیرامون‌اش، تنها بخشی از پیشرفت‌های اخیر حوزه‌ای از علم فیزیک موسوم به «نظریه‌ی ماتریس تصادفی» (Random Matrix Theory) است که بیش از پنجاه سال پیش، با هدف توصیف ترازهای انرژی هسته‌‌های اتمی ارائه گردید و امروزه هر چیز، از تورم اقتصادی تا رفتار جامدات را می‌توان بدان منسوب نمود.

چیزهایی آن‌قدر زیاد، که پژوهش‌گران بسیاری بر این عقیده‌اند که نظریه‌ی مزبور، اشاره به الگوی ژرفی در سرشت طبیعت دارد که تاکنون ناشناخته مانده بود. «راج ناداکودیتی»، مهندس برق از دانشگاه میشیگان می‌گوید: «حقیقتاً به نظر می‌رسد که انگاره‌های نظریه‌ی ماتریس تصادفی، به‌گونه‌ای در عمق قلب طبیعت رخنه کرده‌اند.»

همه‌ی این‌ها به طرز شگفتی زائیده‌ی دگرگون‌سازی نادانسته‌های فیزیک‌دانان، به امری سودمند و انتفاعی بود. در سال ۱۹۵۶ میلادی که دانسته‌هایمان از عملکرد درونی هسته‌های اتمی بزرگ و پیچیده همانند اورانیوم، بسیار اندک بود، فیزیک‌دان آلمانی «یوجین ویگنر»، حدس ساده‌ای را مطرح ساخت. طبق اصول مکانیک کوانتومی، هسته‌های هر اتم، همانند پله‌های یک نردبان متشکّل از ترازهای فراوان انرژی است.

برای محاسبه‌ی فواصل مابین این پله‌های ریز، ابتدا نیازمند فهم ده‌هاهزار راهی هستیم که یک هسته می‌تواند از یک پله به دیگری بجهد و بعد از آن نیز محاسبه‌ی احتمال هر کدام از این جهیدن‌ها. ویگنر این را نمی‌دانست و از این‌رو درعوض اعدادی را به نمایندگی از احتمالات موجود، تصادفاً انتخاب و آنها را در آرایه‌ای مربع‌شکل به‌نام «ماتریس» دسته‌بندی نمود.

ماتریس، راه شُسته‌رُفته‌ای برای ابراز ارتباطات متقابل مابین پله‌ها بود و ویگنر را قادر ساخت تا با بهره‌گیری از ریاضیات قدرتمند ماتریس‌ها، تراز انرژی‌ هسته را پیش‌بینی کند. وی به طرز شگفتی دریافت که با فقدان دانش کافی نیز، این مسیر نسبتاً ساده احتمال اشغال ترازهای دیگر را به وی خواهد گفت. نتایجی که ویگنر به‌دست آورد و در نهایت از چند خط محاسبات ساده فراتر نمی‌رفت، بیش از انتظار هر کس مفید واقع شد و آزمایشات چندین سال بعد از آن نیز که این‌بار از مسیر درست عمل می‌کردند، نتایجی نزدیک به آن‌چه وی گفته بود را استنتاج نمودند. با این حال علت این اتفاق همچنان در هاله‌ای از ابهام است.

عجیب‌تر از آن، نحوه‌ی بهره‌گیری از ایده‌ی ویگنر از آن پس تاکنون است. این راه حل را می‌توان به انبوهی از مسائلی که در آنها ثوابت فراوان دخیل‌اند و ارتباط مابینشان را می‌توان در چارچوب یک ماتریس تصادفی پیاده کرد، به کار بست. کشف نخستین ارتباط مابین این ایده و چیزی اساساً بی‌ربط با فیزیک ذرات، پس از ملاقات تصادفی فیزیک‌دان بریتانیایی، «فریمن دایسون» و ریاضیدان آمریکایی، «هوگ مونتگومری» در اوایل دهه‌ی ۷۰ میلادی رخ داد.

در آن زمان مونتگومری، مشغول کاوش در یکی از مشهورترین توابع ریاضیاتی، موسوم به «تابع زتای ریمان» (Riemann Zeta Function) بود که کلیدی برای کشف اعداد اول است. این اعداد شامل ۲، ۳، ۵، ۷ و ... هستند که تنها بر خود و یک بخش‌پذیرند و از آنجاکه هر عدد صحیح بزرگ‌تر از یک را بایستی با یاری یکی از این اعداد به‌دست آورد، جایگاه‌شان در علم ریاضیات، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در سال ۱۸۵۹، ریاضیدانی آلمانی به نام «برنهارد ریمان»، به قانون ساده‌ای در خصوص چگونگی آرایش صفرها در تابع زتا دست یافت: صفرها، به‌دقت در ارتباط با توزیع اعداد اول در این تابع آراسته‌ می‌شوند.

ریاضیدانان هیچ‌گاه نتوانستند فرضیه‌‌ی ریمان را به اثبات رسانند. مونتگومری نیز از این قاعده مستثنی نبود، اما فرمولی را به دست آورد که بر اساس آن، با دانستن جایگاه یک صفر دیگر در آن نزدیکی، می‌توان احتمال یافتن صفر دیگری را تعیین نمود. زمانی‌که او این فرمول را برای دایسون شرح داد، این فیزیک‌دان به سرعت فهمید آنچه شنیده، شدیداً در تشابه با همان قانونی است که ویگنر در ارتباط با ترازهای انرژی بدان رسیده بود.

تا به امروز هیچ‌کس نفهمیده اعداد اول چه دخلی به ماتریس تصادفی ویگنر دارند، چه برسد به ترازهای انرژی هسته‌ی یک اتم. با این حال هیچکس در صحت این ارتباط تردیدی ندارد. ریاضیدانی به نام «اندرو اودلیزکو» از دانشگاه مینه‌سوتا، با محاسبه‌ی جایگاه بالغ بر ۱۰ به توان ۲۳ (۱ با ۲۳ صفر در مقابلش) صفر در تابع زتای ریمان، به توافق تقریباً تمام عیار این جایگاه‌ها با نظریه‌ی ماتریس تصادفی ویگنر پی برد. قدرت توصیفی شگفت‌انگیز این نظریه‌ اما به همین‌جا هم ختم نمی‌شود. ماتریس تصادفی در یک دهه‌ی اخیر، حضور بنیادین‌اش را به‌خوبی در توصیف طیف وسیعی از سامانه‌های آشفته‌ی فیزیکی نشان داده است.

مثلاً چندی پیش، فیزیک‌دانی به‌نام «فردیناند کیومت» و دانشجویانش در دانشگاه هاروارد، از این قاعده به‌منظور پیش‌بینی تراز انرژی الکترون‌های نانوذرات طلا که خود ساخته بودند، استفاده کردند. طبق نظریات پیشین، چنین ترازهایی بایستی متأثر از گستره‌ی گیج‌کننده‌ای از عوامل، شامل شکل و ابعاد دقیق نانوذرات و همچنین جایگاه نسبی اتم‌ها که کم‌وبیش تصادفی است، باشند.

به‌هرترتیب تیم کیومرت دریافت که نظریه‌ی ماتریس تصادفی، با دقتی بسیار بالا به توصیف ترازهای مزبور می‌پردازد. گروه دیگری از فیزیک‌دانان به سرپرستی «جک کوییپرز» از دانشگاه رگنزبرگ آلمان، به همان ترتیب ارتباط قدرتمندی را این‌بار مابین رفتار شگفت الکترون‌های آشفته‌ی موجود در یک نقطه‌ی کوانتومی یافتند، نقطه‌ای که در حقیقت جعبه‌ی فرضی و ریزی با توان انسداد و نگه‌داری ذرات منفرد کوانتومی است.

این فهرست، همین‌طور با نمونه‌های اعجاب‌انگیز دیگری از حوزه‌هایی چون گرانش کوانتومی و کرومودینامیک کوانتومی گرفته تا خواص کشسانی بلورها، ادامه می‌یابد. «توماس گور»، فیزیک‌دانی از مؤسسه‌ی فناوری لوند در سوئد می‌گوید: «قوانینی که از نظریه‌ی ماتریس تصادفی نشأت می‌گیرند، اعتباری جهانی برای تقریباً تمامی سامانه‌های کوانتومی دارند.»

این نظریه همچنین ریاضیدانانی همانند «پرسی دیفت» از دانشگاه نیویورک را به تصور وجود الگوهای عمومی‌تر بیشتری کشانده است. او می‌گوید: «این طرز تفکر در ریاضیات رواجی ندارد. بیشتر ریاضیدانان گمان می‌کنند مسائل‌شان، ویژگی‌های متمایز و خاص خود را دارد. اما در سالیان اخیر این مسائل را از جنبه‌های گوناگونی می‌بینیم که اغلب علی‌رغم نبود روابط مشخص، تماماً رفتاری مشابه با یکدیگر دارند.»

مثلاً در مقاله‌ای به سال ۲۰۰۶، او نشان داد که چگونه نظریه‌ی ماتریس تصادفی به‌صورتی کاملاً طبیعی قابل تطابق بر ریاضیات [دخیل در] برخی بازی‌های تک‌نفری، چگونگی خوشه‌ای شدن اتوبوس‌های موجود در شهر، و مسیری که مولکول‌های درون یک گاز حین سراسیمگی‌شان در محیط، نسبت به دیگر مولکول‌ها به جا می‌نهند، می‌باشد.

شاید مهم‌ترین سؤال این باشد که آیا هیچ نظریه‌ی عمیقی در فیزیک و ریاضی وجود دارد که بتوان با آن، علت این واقعیت را که چرا برخی معیارهای تصادفی، بخش‌هایی از حقیقت امر را افشاء می‌کنند، برملا ساخت؟ ناداکودیتی می‌گوید: «بایستی که دلیلی داشته باشد، اما ما هنوز نمی‌دانیم آن چیست». ضمناً نظریه‌ی ماتریس تصادفی تا بدین‌جای کار چگونگی نگرش‌مان به سامانه‌های تصادفی و تلاش‌مان برای فهم رفتارهایشان تغییر داده است. مثلاً ممکن است این نظریه ابزاری جدید در تشخیص تغییرات ناچیز آب‌وهوای جهانی باشد.

در سال ۱۹۹۱ میلادی، طی یک اجماع علمی بین‌المللی، آزمایشی که هم‌اکنون به نام «آزمون امکان‌پذیری جزیره‌ی هِرد» شناخته می‌شود، انجام پذیرفت. ایده‌ی نخستین این آزمایش این بود که با مخابره‌ی صدا میان اقیانوس‌های جهان، می‌توان به‌دقت، افزایش دمای جهانی را محک زد.

آن‌ها صدای بلند و مبهمی را از نزدیکی جزیره‌ی هرد (Heard) در اقیانوس هند مخابره کرده و آرایه‌ای از حسگرها را برای تشخیص‌اش در گراگرد جهان به‌کار گرفتند. تکرار آزمایشی این‌چنین پس از ۲۰ سال، به کسب اطلاعات گرانبهایی از تغییرات اقلیمی خواهد انجامید، اما نگرانی‌ها از بابت تأثیرات سوء صداهای بلند بر حیات دریایی منطقه، خود نشان از این موضوع می‌دهند که آزمایشات مشابه امروزی می‌بایست با سیگنال‌هایی ضعیف صورت پذیرد که البته از حدود تشخیص تجهیزات معمولی ضعیف‌ترند. این‌، همان جایی است که نظریه‌ی ماتریس تصادفی، گامی به پیش می‌نهد.

طی چندین سال اخیر، ناداکودیتی به همراه «آلن ادلمن» و دیگر پژوهش‌گران مؤسسه‌‌ی فناوری ماساچوست، نظریه‌ای پیرامون تشخیص سیگنال‌ها با تکیه بر معیارهای تصادفی تدوین نموده‌اند. اساس این نظریه بر به‌کارگیری آرایه‌ی بزرگی از حسگرهای جهانی است. ناداکودیتی می‌گوید: «ما فهمیده‌ایم که شما طبق اصول می‌توانید از صداهای شدیداً ضعیف استفاده کنید و با این حال آن‌ها را تشخیص دهید.»

دیگرانی نیز هستند که از ماتریس تصادفی برای انجام اعمال شگفت‌آور همانند عبور نور از میان مواد ظاهراً مات و نفوذناپذیر، استفاده می‌کنند. سال گذشته، فیزیک‌دانی به نام «آلارد ماسک» از دانشگاه تونت هلند و دانشجویانش، از این نظریه‌ برای توصیف روابط آماری مابین نوری که بر یک جسم می‌افتد و نوری که از آن پراکنده می‌شود، بهره گرفتند. برای یک جسم ماتی که به‌خوبی نور را پراکنده می‌سارد، چنین ارتباطاتی را می‌توان تماماً با ماتریس تصادفی توصیف نمود.

نهایتاً آنچه از این‌همه پژوهش نتیجه می‌شود، احتمالات شگفتی است که از هیچ آزمایش دیگری به دست نیامده‌اند. ماتریس‌ها نشان از وجود چیزهایی داده‌اند که ماسک آن‌ها را «مجراهای باز» می‌نامد، انواع خاصی از موج که به جای بازتابش، به‌نحوی از میان مواد می‌گذرند. در حقیقت زمانی‌که تیم ماسک، نوری که جبهه‌اش به دقت طرح‌ریزی شده بود را به یک لایه‌ رنگ مات از جنس اکسید روی تابانید، آن‌ها افزایش قابل توجهی را در عبور نور از میان ماده‌ی مزبور، مشاهده کردند. هنوز اما چشمگیرترین کاربردهای نظریه‌ی ماتریس تصادفی در راه‌اند.

در هر چیز از فیزیک ذرات بنیادی و ستاره‌شناسی گرفته تا بوم‌شناسی و اقتصاد، جمع‌آوری و پردازش حجم وسیع اطلاعات، امری پیش پا افتاده شده است. یک اقتصاددان ممکن است صدها مجموعه‌ی اطلاعاتی را غربال کند تا چیزی همانند آینده‌ی نفت، نرخ تقاضا یا موجودی‌های صنعتی، برای توضیح تغییرات نرخ تورم را به‌دست آورد. شرکت‌هایی همانند Amazon.com، به تکنیک‌های مشابهی برای کشف رفتار خریدار و کمک به جهت‌دهی تبلیغات‌شان استفاده می‌کنند. هر چند نظریه‌ی ماتریس تصادفی، چنین روشی را نویدبخش و محتمل می‌داند، اما به خطرات پنهانی پیرامون آن نیز اشاره می‌کند.

مادامی‌که داده‌های بیشتر و پیچیده‌تری جمع‌آوری می‌شوند، شمار متغیرهای نیازمند بررسی و ارتباطات مابین‌شان نیز با سرعت بیش‌تری افزایش می‌یابد. اگر متغیرهای کافی برای آزمون در اختیار باشد، مطمئن می‌شویم که ارتباطات معنی‌دار را تشخیص خواهیم داد، حتی اگر آن‌ها ذاتاً اینچنین نباشند.

فرض کنید آمارهای چندین‌ساله‌ی شمار فراوانی از شاخصه‌‌های اقتصادی شامل نرخ تورم، میزان استخدام، و ارزش موجودی بازار را در اختیار دارید. شما به روابط علت و معلولی مابین‌شان می‌نگرید. بوچاد و همکارانش نشان داده‌اند که حتی اگر این متغیرها تصادفاً به نوسان درآیند، برجسته‌ترین ارتباطی که دیده می‌شود آنقدر بزرگ خواهد بود که از دید ما معنی‌دار و سودمند به نظر رسد. این اصل را «نفرین ابعادی» نام نهاده‌اند و این بدین‌معناست که هرچند انبوهی از اطلاعات، بررسی هر چیزی را آسان‌تر می‌سازد، یافتن الگوهای بی‌معنی را نیز آسان‌تر می‌کند و این همان جایی است که ماتریس تصادفی برای تفکیک مهملات، از حقایق پرمعنی وارد می‌شود.

در اواخر دهه‌ی ۶۰ میلادی، دو ریاضیدان اوکراینی به‌ نام‌های «ولادیمیر مارکنکو» و «لئونید پاستور»، موفق به استنتاج اصل ریاضیاتی بنیادینی شدند که به توصیف ویژگی‌های کلیدی معیارهای بزرگ و تصادفی می‌پردازد. طبق این نتایج، شما قادر خواهید بود میزان ارتباطی که انتظار دارید آن را تصادفاً مابین مجموعه‌داده‌های اطلاعاتیِ در دسترس‌تان بیابید، محاسبه کنید و این، امکان تفکیک موقعیت‌های واقعاً خاص را از رویدادهای صرفاً تصادفی، شدنی می‌کند. قدرت این ارتباطات، معادل ترازهای انرژی هسته‌های اتمی وینگر است!

گروه بوچارد هم‌اکنون نشان داده که این ایده، شبهاتی را در صحت بسیاری از پیش‌بینی‌های اقتصادی، خصوصاً آنهایی که مدعی‌اند افق گفته‌هایشان تا چند ماه آینده است، ایجاد می‌کند. چنین پیش‌بینی‌هایی یقیناً آب و نان مؤسسات اقتصادی را تأمین می‌کنند، اما آیا می‌توان بدانها معتقد بود؟

برای پاسخ به این پرسش، بوچارد و همکارانش به بررسی میزان موفقیتی که طیف وسیعی از شاخصه‌های اقتصادی همانند تولیدات صنعتی، خرده‌فروشی‌ها، اعتماد متقابل تولیدکننده و مصرف‌کننده، میزان تقاضا و قیمت نفت، در تشریح نرخ نورم کشور ایالات متحده داشته‌اند، پرداختند. گروه، با استفاده از آمار‌هایی از سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵، ابتدا تمامی ارتباطات احتمالی موجود میان داده‌ها را بررسی نمود و نهایتاً موفق به یافتن همان ارتباطات معنی‌دار شد، الگوهای آشکاری که نشان از چگونگی تأثیر تغییرات لحظه‌ای شاخصه‌های اقتصادی، بر نرخ تورم می‌داد. برای یک بیننده‌ی بی‌خبر، این همانند پیش‌بینی قاطع وضع آتی نرخ تورم بود.

اما زمانی‌که بوچاد، ریاضیات مارکنکو و پاستور را به کار بست، شگفتی دیگری آفریده شد. آنها متوجه شدند تنها اندکی از این ارتباطات را می‌توان حقیقی در نظر گرفت. نتایج نشان می‌داد که نرخ تورم تنها برای یک ماه آینده قابل پیش‌بینی است و اگر بازه‌ی زمانی را به دو ماه افزایش دهیم، ریاضیات مسآله اصلاً چیزی را پیش‌بینی نخواهد کرد! بوچارد می‌گوید: «آنگونه که اغلب اقتصاددانان امید دارند، افزودن داده‌های بیشتر، به‌معنای پیش‌بینی‌های بیشتر نیست.»

در سالیان اخیر، برخی از متخصصین حوزه‌ی اقتصاد، تردیدهایی را نسبت به پیش‌بینی‌های حاصل از حجم سرسام‌آور داده‌های اطلاعاتی اظهار داشته‌اند، اما همین تعداد هم در اقلیت‌اند. بسیاری بر این عقیده مصرّ‌ند که محاسبات بیشتر، به قابلیت‌های پیش‌گویانه‌ی بهتری نیز خواهد انجامید. احتمالاً این یک فریب است و نظریه‌ی ماتریس تصادفی، می‌تواند ابزاری برای تفکیک آنچه حقیقت است و آنچه نیست، باشد.

وینگر اگر بود، شاید از تماشای بسط ایده‌اش از ترازهای انرژی‌ هسته‌های اتمی، به سمت‌وسوی الگوهای جهانی فیزیک و ریاضیات و علوم اجتماعی شگفت‌زده می‌شد. البته این ایده مطمئناً به همان سهولتی که او بدان معتقد بود هم نیست.

Ultraviolet

Andromeda Galaxy

This mosaic of M31 merges 330 individual images taken by the Ultraviolet/Optical Telescope aboard NASA's Swift spacecraft. It is the highest-resolution image of the galaxy ever recorded in the ultraviolet. Also known as the Andromeda Galaxy, M31 is more than 220,000 light-years across and lies 2.5 million light-years away. On a clear, dark night, the galaxy is faintly visible as a misty patch to the naked eye.

The irregular shape of the image results when the more than 300 images were assembled to make the final image.

پروتون، ریزتر است؟

پژوهش‌گران اخیراً با اعلام کوچک‌تر بودن ابعاد بنیادین‌ترین ساختار سازنده‌ی جهان مرئی‌مان یعنی پروتون از آنچه تا پیش‌تر تصورش می‌رفت؛ حقیقتاً بمبی را میان فرضیات حاکم بر جهان ریز ذرات زیراتمی منفجر کردند. به بیانی، محاسبات مجدّدی که اخیراً در نشریه‌ی علمی نیچر انتشار یافته‌، تا ۴ درصد از شعاع متصوّره‌ی پیشین پروتون را تراشیده شده و این یعنی سرآغاز یک پرسش.

تفاوت چندان زیاد نیست، آن‌هم با درنظر گرفتن ابعاد شدیداً ریز این ذره؛ اما چنانچه صحت چنین ادعایی در آزمایشات آتی به اثبات رسد، این یافته می‌تواند که اساسی‌ترین قوانین «الکترودینامیک کوانتومی» را به چالش کشد؛ نظریه‌ای که گویای نحوه‌ی برهم‌کنش متقابل نور و ماده است. تیمی متشکل از ۳۲ دانشمند بین‌المللی، به سرپرستی دکتر «رندولف پل» از انیستیتو پلانک آلمان، پژوهش‌شان را صرفاً به‌منظور تأیید مفروضات پیشین که طی سال‌ها حالتی محترم به خود گرفته‌ بودند، و به‌منظور تکذیب‌شان – که شاید امری محال می‌نمود – کلید زدند.

تا چندین دهه فیزیکدانان حوزه‌ی ذرات بنیادین، از اتم هیدروژن به‌عنوان مبنایی برای محاسبه‌ی ابعاد پروتون – که جزئی جدایی‌ناپذیر از هسته‌های اتمی‌ست – بهره می‌گرفته‌اند. مزیت هیدروژن در این بین، سادگی بی‌اندازه‌‌اش است: فقط یک الکترون، به گرد یک پرتون.

چنانچه این پژوهش اثبات عملی یابد، هرآنچه از محاسبات پیشین بدست‌ آمده، با تفاوتی ریز اما تعیین‌کننده نادرست خواهد بود. دکتر «پل ایندلیکاتو»؛ سرپرست آزمایشگاه «کاستلر بروسل» دانشگاه «پیر، و ماری کوری» پاریس و نیز از کمک‌نویسندگان این پژوهش می‌گوید: «تصورش را هم نمی‌کردیم که اختلافی میان محاسبات ما و نمونه‌های معروف صورت‌پذیرفته از [ابعاد] پروتون [در گذشته] وجود داشته باشد.»

نخستین ایده‌های این نوع از محاسبات جدیدی که دقت‌اش دست‌کم ۱۰ برابر از هر تلاشی که تاکنون در این زمینه صورت گرفته، بیشتر است؛ حدوداً ۴۰ سال پیش در اندیشه‌ی فیزیکدانان آن روزگار جولان می‌داد؛ حال‌آنکه پیشرفت‌های اخیر حوزه‌ی فناوری بدان جامه‌ی عمل پوشاند. اساس آن هم جایگزینی یک «موئون» منفی با الکترون اتم هیدروژن است؛ ذره‌ای با بار دقیقاً برابر با الکترون، اما ۲۰۰ بار سنگین‌تر و البته ناپایدار. این جرم بیشتر، هیدروژن موئونی را کوچک‌تر کرده و برهمکنش هسته (یا همان پروتون) با موئون گردنده در مدار را شدیداً افزایش می‌دهدکه نتیجتاً ساختار پروتون را می‌توان دقیق‌تر از هیدروژن عادی محاسبه کرد.

دکتر «جف فلاورز»، پژوهش‌گری در آزمایشگاه ملی فیزیک بریتانیا در تدینگتون، در نزدیکی لندن؛ طی تفسیری بر این یافته که در همان نشریه‌ی نیچر انتشار یافته، گفته که این کار، قابلیت تغییر قلمرو فرضیات فیزیک ذرات را داراست و این یعنی که چیزی بیشتر از شتاب‌دهنده‌ی چندین‌میلیارد‌دلاری LHC، برای محک زدن مدل استاندارد ذرات بنیادین که خود رونویسی از رفتار انبوه ذرات زیراتمی‌ می‌باشد، نیاز است.

حال، یا محاسبات پیشین که صدها محاسبه خود بر آن‌ها استوارند اشتباه است و یا اینکه فرضیه‌ی الکترودینامیک کوانتومی، خود دچار مشکلاتی‌ست. به هر ترتیب همچنان فیزیکدانان در شرح این تناقضات، تفاسیری ارائه داده‌اند. ایندلیکاتو در این‌باره می‌گوید: «هم‌اکنون، تئوریسین‌ها قصد بازآغاز حل معادلات‌شان را کرده‌اند و آزمایشات بیشتری نیز در رد و یا تأیید این فرض انجام خواهد شد. تا دو سال آینده آزمایشی دیگر را با همین ابزار به‌ثمر خواهیم رساند؛ اما این‌بار با هیدروژن موئونی.»

لینک منبع

ترجمه: احسان سنایی

ناسا نوع جدیدی از حیات را کشف کرد که در آن باکتری ها با استفاده از ماده سمی آرسنیک زیست می کنند

ناسا نوع کاملا جدیدی از حیات را کشف نموده است که اساس و ساختار بیولوژیکی آن با تمام موجودات زنده که در حال حاضر در کره زمین زندگی می کنند کاملا متفاوت است. امکان حیات بر روی کره زمین برای هر موجود زنده ای از یک آمیب ساده تا وال وابسته به 6 عنصر کربن، اکسیژن، هیدروژن، فسفر، نیتروژن و سولفور است. اما دانشمندان ناسا باکتری را کشف کرده اند که DNA آن کاملا با موجودات زنده دیگر در کزه زمین بیگانه است. باکتریی های کشف شده در دریاچه کالیفرنیا قادرند با استفاده از ماده سمی آرسنیک DNA، RNA و پروتئین ها و غشاء سلول های خود را تولید کنند. تاثیرات این یافته جدید در مورد شناخت ما از حیات و همچنین احتمال وجود موجودات فرا زمینی بسیار زیاد خواهد بود. تعریف و تنوع حیات بسیار گسترده از آن چیزی است که ما تصور می کنیم.

ترجمه مقالات درج شده در وبلاگ

دوست عزیزم حسام الدین تا کنون زحمت ترجمه چندتا مقالات درج شده در این وبلاگ را کشیــده اند، که برای اشنـایی بیشتر علاقه مندان به فیزیک، لینک ترجمه را به همراه لینک مقاله اصلی در همین وبلاگ در ذیل مشاهده خواهیـد کرد.

ضمن تشکـر و قدردانی از زحمات دوست عزیزم؛ امیدوارم که ترجمه ها برای دوست داران فیزیک، مفیـد واقع شود.


لینک مقاله: Information Converted to Energy 

لینک ترجمه: اطلاعات به انرژی تبدیل میشوند.!!

خلاصه ای از ترجمه: چند تن از دانشمندان ژاپن به صورت آزمایشگاهی نشان داده اند که یک ذره می تواند با دریافت اطلاعات با سهولت بیشتری نسبت به دریافت انرژی وادار به انجام کار شود.ایشان بیان می کنند که اثباتشان (که از یک سیستم بازخوردی برای کنترل پتانسیل الکتریکی ذرات پلی استرین کوچک استفاده می کند) قانون دوم ترمودینامیک را نقض نمی کند و می تواند در آینده منجر به تولید دستگاه های میکروسکوپی جدیدی شود.

 

لینک مقاله: Space–time invisibility cloak could 'edit history

لینک ترجمه: پوشش فضا-زمان نامرئی تاريخ را ويرايش مي کند

خلاصه ای  از ترجمه: دانشمندان انگلیسی يک پوشش فضا-زمان نامرئئ پيشنهاد کرده اند که اگر ساخته شود  می تواند از تداخل امواج جلوگیری کند. اين ايده چهار سال بعد از تحقيق چندين گروه در مورد ايجاد دستگاه هاي  نامرئي کننده ي اشيا بوجود آمد. در سال 2006 محققان دانشگاه دوک آمريکا براي اولين بار موفق به توليد دستگاهي شدند که مي توانست يک شي کوچک را در دو بعد در ناحيه ي مايکروويو طيف الکترومغناطيسي پنهان کند. سال گذشته چند گروه از دانشگاه کورنل و دانشگاه کاليفرنيا در برکلي آمريکا به طور مستقل پوشش هاي دو بعدي ايجاد کردند که در ناحيه ي طول موج هاي اپتيکي عمل مي کرد سپس در سال اخير گروهي در موسسه تکنولوژي Karlsruhe آلمان با توليد پوشش سه بعدي يک گام فراتر گذاشتند.

New particle links dark matter with missing antimatter

Physicists in the US and Canada have proposed a new particle that could solve two important mysteries of modern physics: what is dark matter and why is there much more matter than antimatter in the universe?

The yet-to-be-discovered "X" particle is expected to decay mostly to normal matter, whereas its antiparticle is expected decay mostly to "hidden" antimatter. The team claims that its existence in the early universe could explain why there is more matter than antimatter in the universe – and that dark matter is in fact hidden antimatter.

Dark matter is a mysterious substance that appears to make up about 80% of the material universe. Although its existence can be inferred from its gravitational pull on normal matter, physicists have yet to detect it directly and therefore don't know what it is made of. Antimatter, on the other hand, is easy to create and study in the lab. However, the Standard Model of particle physics cannot explain why antimatter is so rare in a universe that is dominated by matter – a mystery called baryon asymmetry.

Hypothetical and hidden

Now, Hooman Davoudiasl of Brookhaven National Laboratory and colleagues at TRIUMF and the University of British Columbia have proposed a new particle dubbed X that could solve both of these mysteries. X has a mass of about 1000 GeV – making it about a thousand times heavier than a proton. This particle can decay to a neutron or to two hypothetical hidden particles called Y and Φ. Both hidden particles would have masses of about 2–3 GeV. Its antiparticle, anti-X, decays to an antineutron or to the pair anti-Y and anti-Φ.

Physicists have tried to try to explain the baryon asymmetry by invoking a violation of the charge–parity (CP) symmetry – the result being that decaying particles are more likely to generate matter than antimatter. CP violation has been observed in laboratories, but the preference for matter is far too small to account for the proportion of matter in the universe.

X also commits CP violation in a way that author Kris Sigurdson of the University of British Columbia calls a "yin yang" decay pattern. While X decays to neutrons more often than anti-X decays to antineutrons, it is balanced by anti-X, which decays to anti-Y and anti-Φ more often than Y and Φ. When almost all particles with an available antiparticle annihilated one another in the early universe, these discrepancies left a chunk of visible matter and a heavier chunk of dark antimatter to form the cosmos.

Look for proton decays

The team has also thought of how the anti-Y and anti-Φ particles could be detected. Unlike weakly interacting massive particles (WIMPs) – which dominate many theories of dark matter – anti-Y and anti-Φ do not annihilate each other. However, the antiparticles would cause protons to decay, which is forbidden by the Standard Model. If an anti-Y particle collides with a proton, for instance, a virtual interaction with particle X can break the proton apart, transforming it into a positively charged kaon, and turning the anti-Y particle into a Φ particle.

A detector looking for proton decays, such as SuperKamiokande in Japan's Kamioka mine, could catch the kaon. Kaons produced this way would have much higher energies than those generated by proton decays allowed by other theories that go beyond the Standard Model. Although protons are expected to be fairly resilient to this decay process, Sigurdson says, "This scenario could be on the boundary of detectability."

"It looks like a very interesting model," says Dan Hooper of Fermilab. Although at least three more models linking the production of dark matter to the baryon asymmetry are in development, he says that the proton-decay signature sets this scenario apart.

Driven by experiments

Matthew Buckley of Fermilab says that there is a sudden interest in linking dark matter with the baryon asymmetry because of recent experiments that have tried (unsuccessfully) to detect dark matter. Although WIMP models prefer dark-matter particles with masses around 100 GeV, the experiments suggest that dark-matter particles have masses nearer 7 or 8 GeV.

Having such a large mass "definitely isn't what a WIMP is 'supposed to look like'," says Buckley. However, dark matter that also explains the baryon asymmetry seems to be more in line with recent experimental results – which is why Buckley believes it deserves further exploration.

لینک مقاله منتشـر شده

پاسخ به پرسش؛ ادارکات فرا حسی

پاسخ به دومین پرسش مطرح شده آبان ماه: (لینک مطلب)

سوال: خیلی از پژوهشگران، بر اساس شواهدی معتقدند که ادراکات فراحسی واقعیت دارند. با فرض اینکه چنین پدیده ای واقعا در طبیعت وجود داشته باشد؛ برای توصیف کمی آن دنبال کدام کمیت یا کمیتهای فیزیکی باید گشت؟

پاسخ: میدانیم که فیزیک علم مطالعه خواص طبیعت است و هدف اصلی علم فیزیک توصیف تمام پدیده‌های طبیعی قابل مشاهده برای بشر توسط مدل‌های ریاضی (به اصطلاح کمی کردن طبیعت) است.

پس بنابراین علم فیزیک، علمی است که اولا با پدیده هایی سروکار دارد که در حوزه شناخت و تجربه باشد و همچنین قابل آزمایش، اندازه گیری و مشاهده باشد. در نتیجه مقولات متافیزیکی به دلیل اینکه در این حوزه ما با مفاهیمی مواجه هستیم که از عمومیت تجربه برخوردار نیستند و همچنین از آنجایی که مفاهیم مطرح شده قابل اندازه گیری و مشاهده نیستند؛ در حوزه علم فیزیک قرار نمی گیرند.

پس برای آنها، با توجه به تعریف شناخته شده علم فیزیک؛ ما نمی توانیم مفاهیم فیزیکی و یا کمیتهای فیزیکی در نظر بگیریم و لازم است که این مقولات در قلمرو شناختی خود بررسی شوند.

این بار اساتیــد عزیز دانشگاه شهید بهشتی

دكتر مجيد شهرياري و دكتر فريدون دواني عباسي صبح امروز، دوشنبه هشتم آذرماه؛ در دو حادثه جداگانه بمب‌گذاري مورد سوءقصد قرار گرفتند كه اين سوء قصد دكتر مجيد شهرياري در بلوار ارتش به شهادت رسيد و دكتر عباسي كه به همراه همسرش عازم دانشگاه شهيد بهشتي بود مقابل اين دانشگاه از اين حادثه جان سالم به در برد.  وضعيت جسمي دكتر عباسي که به دليل برخورد تركش بر اثر انفجار از چند ناحيه مجروح شده و همسرش مناسب است.

گفتنی است که؛ دكتر عباسي، استاد نمونه كشوري سال 86 و معاون اسبق دانشجويي دانشگاه شهيد بهشتي است. شهيد دكتر شهرياري نيز از اعضاي شوراي ملي سزامي (مركز تابش سينكروترون براي تحقيقات و علوم كاربردي در خاورميانه) و از مشاوران ايران در اين پروژه بود.

دكتر علي محمدي، استاد فيزيك دانشگاه تهران نيز كه سال گذشته با انفجار بمب در يك اقدام تروريستي به شهادت رسيد، نماينده ايران در اين پروژه علمي منطقه‌اي بود.

پ.ن: طرح سزامي (مركز تابش سينكروترون براي تحقيقات و علوم كاربردي در خاورميانه) مربوط به بهره‌برداري از يك دستگاه سينكروترون در منطقه است که قرار است با همکاري کشورهاي منطقه در کشور اردن راه اندازي شود.

Galaxies pin down dark energy

A new way of measuring the geometry of the universe confirms that dark energy dominates the cosmos and bolsters the idea that this unusual form of energy is described by Einstein's cosmological constant. The technique, developed by physicists in France, involves a relatively easy measurement of the orientation of distant pairs of galaxies.

Over the past decade or so, several kinds of observation, such as measurements of the distances of remote supernovae, have provided strong evidence that the expansion of the universe is accelerating. Cosmologists believe that this expansion is being driven by what is known as dark energy – a substance with negative pressure that opposes the pull of gravity. Unfortunately, however, they have little idea of what dark energy actually is, having been unable to measure its properties well enough to distinguish between rival hypotheses.

The new approach, devised by Christian Marinoni and Adeline Buzzi of the University of Provence in Marseille, should help narrow down the options as well as provide another means of working out the geometry of space. It involves comparing the known shape of very distant objects with the shape of those objects as revealed by astronomers' observations. Astronomers don't measure distances, and hence shapes, directly, but instead measure the extent to which the wavelength of radiation from a distant object has increased – or redshifted. This tells them the speed at which the object and Earth are moving apart.

Unusual geometry

Hubble's law states that the speed at which objects within the universe move apart from one another is proportional to the distance between them, so knowing the speed of a distant object reveals how far away it is (although this is only approximately true at very great distances). But if the space between that object and the measurer has an unusual geometry or if the expansion of the universe is actually accelerating then the distance measured will not be accurate. So the idea is to vary the quantities that represent the geometry and the strength of dark energy until the distances of interest match up with expectations.

This principle was first proposed by the astronomers George Alcock and Bohdan Paczyński in 1979 but has been difficult to carry out in practice because the redshift due to the local motions of the objects themselves tends to mask that caused by the expansion of the universe. What Marinoni and Buzzi have done is to study a system for which the local motions can be filtered out in quite a straightforward way. They don't measure a shape as such but instead the orientation of pairs of galaxies several billion light years from Earth that are in orbit around one another in binary systems. They reason that such galaxy pairs should be randomly oriented and so a large set of these binary systems should have an even distribution of orientations. Any deviation from that even distribution would reveal the influence of spatial geometry and dark energy, once the local effects have been removed.

To compare their technique against real observations they measured the orientations of galaxy pairs using data from the DEEP2 galaxy redshift survey and then used more local data from the Sloan Digital Sky Survey to calibrate the motion of the galaxies themselves. Their analysis agreed with the standard cosmological model regarding both the geometry of the universe and the abundance of dark energy – confirming that the universe is flat, in other words that it follows the ordinary laws of Euclidean geometry, and that dark energy makes up around 70% of the energy-matter content of the universe.

Cosmological constant is best bet

They also calculated a value for the strength of dark energy that suggests this substance comes in the form of the cosmological constant – a term that Einstein added to (and then removed from) his equations of general relativity. If correct, this means that the repulsive force is constant throughout the evolution of the universe and that it is mathematically is equivalent to the quantum-mechanical energy of the vacuum.

Marinoni argues that their technique represents a valuable additional approach to understanding dark energy, since, he says, it is "simple, transparent and faithful". In particular, he says, it does not rest on any questionable physical assumptions. "If you keep the technique simple you can avoid biases," he says. "Cosmology is a science where systematic errors are just behind the door."

Alan Heavens of the University of Edinburgh, who wrote a commentary piece to accompany the paper, agrees that the new method is "nice and direct". But he warns that it does contain an assumption that must be tested – that the orbital properties of local galaxy pairs are equal to those of galaxies from 7 billion years ago, when the light left the objects catalogued in the DEEP2 survey.

جهان احتمالا برای همیشه به انبساط خود ادامه خواهد داد

منجمان با بررسی نوری که توسط یک خوشه کهکشانی عظیم به اسم "آبل 1689" (Abell 1689) دچار اعوجاج شده بود سعی کردند میزان انرژی تاریک موجود در کیهان را رقم بزنند. انرژی تاریک یک نیروی اسرارآمیز است که انبساط جهان را تسریع می کند. درک نحوه توزیع این نیرو آشکار کرد که سرنوشت احتمالی جهان این است که برای همیشه به انبساط خود ادامه دهد. محققان می گویند که جهان در نهایت به مرده زاری سرد بدل خواهد شد.

نتایج این مطالعه که توسط یک تیم بین المللی تحت هدایت پروفسور اریک جولو از آزمایشگاه رانش جت ناسا در کالیفرنیا انجام شده در نشریه "ساینس" چاپ شده است.

انرژی تاریک سه چهارم کیهان را تشکیل می دهد اما کاملا غیرقابل رؤیت است. دانشمندان وجود آن را با توجه به منبسط شدن جهان استنباط می کنند. ستاره شناسان برای درک چگونگی توزیع انرژی تاریک در جهان، از تلسکوپ فضایی هابل استفاده کردند. آنها به بررسی نوع اعوجاج نور ستارگان دوردست توسط خوشه آبل 1689 پرداختند. این یک خوشه نسبتا نزدیک به محل ما در جهان است.

آبل 1689 که در صورت فلکی ویرگو (سنبله) قرار دارد یکی از بزرگترین خوشه های کهکشانی شناخته شده است. این خوشه به دلیل جرم عظیم آن مثل یک ذره بین عمل می کند و نور در اطراف آن خم می شود. سه عامل در نوع اعوجاج نور توسط این لنز آسمانی موثر است: فاصله شیئی که منبع نور است؛ جرم آبل 1689، و توزیع انرژی تاریک. منجمان توانستند دو عامل اول را با استفاده از تلسکوپ "وی ال تی" اروپا که در شیلی مستقر است اندازه بگیرند که امکان محاسبه عامل سوم را فراهم کرد. آنها با آگاهی از نحوه توزیع انرژی تاریک به این نتیجه رسیدند که جهان برای همیشه به انبساط خود ادامه خواهد داد. با نزدیک شدن دما به آنچه دانشمندان "صفر مطلق" می خوانند جهان به جایی سرد و مرده بدل خواهد شد.

پروفسور پریاموادا ناتاراجان از دانشگاه ییل، از کیهان شناسان ممتاز در این مطالعه، گفت که این یافته ها بالاخره ثابت کرد که "سرنوشت جهان دقیقا چه خواهد بود."

به نقل از خبرگزاری بی. بی. سی

Rings Around a Crescent

A crescent Saturn appears nestled within encircling rings in this Cassini spacecraft image. Clouds swirl through the atmosphere of the planet and a barely visible Prometheus orbits between the planet's main rings and its the thin F ring. Saturn's moon Prometheus appears as a speck above the rings near the middle of the image.

This view looks toward the southern, unilluminated side of the rings from about 3 degrees below the ringplane.

The image was taken with the Cassini spacecraft's wide-angle camera on Sept. 14, 2010, and was obtained at a distance of approximately 1.6 million miles, or 2.6 million kilometers, from Saturn and at a sun-Saturn-spacecraft, or phase, angle of 100 degrees.

Saturn

قلعه ی ستارگان

به دلایل ناشناخته، برخی از سنگین ترین ستارگانی که تاکنون کشف شده، در NGC 6357 در حال شکل‌گیری‌اند. یکی از این ستارگان، نزدیک مرکز NGC 6357 و بر فراز یک دژ میان ستاره ای واقع شده است. این قلعه توسط نور پرانرژی خودِ ستاره، در دل گاز و غبار اطراف شکل گرفته است. 
در سحابی بزرگ تر، در اثر برهم کنش های مرکب و پیچیده ی بادهای میان ستاره ای، فشار امواج تابشی، میدان های مغناطیسی، و گرانش، ساختارهایی با الگوی بغرنج ایجاد شده. درخشش سراسر سحابی، ناشی از تابش گاز هیدروژن یونیده است.
NGC 6357 که در نزدیکی سحابیِ آشکارترِ "پنجه ی گربه" قرار دارد، جایگاه خوشه ی باز ستاره ای Pismis 24 نیز می باشد که خود منزلگاه بسیاری از این ستارگان آبی و فوق‌العاده درخشان است.
گستردگی بخش مرکزی NGC 6357 نزدیک به 10 سال نوری است و در فاصله ی حدود 8,000 سال نوری، در صورت فلکی کژدم (عقرب) قرار دارد.

Information converted to energy

Physicists in Japan have shown experimentally that a particle can be made to do work simply by receiving information, rather than energy. They say that their demonstration, which uses a feedback system to control the electric potential of tiny polystyrene beads, does not violate the second law of thermodynamics and could in future lead to new types of microscopic devices.

The experiment, carried out by Shoichi Toyabe of Chuo University in Tokyo and colleagues, is essentially the practical realization of a thought experiment proposed by James Clerk Maxwell in 1871. Maxwell envisaged a gas initially at uniform temperature contained in a box separated into two compartments, with a tiny intelligent being, later called "Maxwell's demon", controlling a shutter between the two compartments. By knowing the velocity of every molecule in the box, the demon can in principle time the opening and closing of the shutter to allow the build-up of faster molecules in one compartment and slower ones in the other. In this way, the demon can decrease the entropy inside the box without transferring energy directly to the particles, in apparent contradiction of the second law of thermodynamics.

Among the many responses to this conundrum was that of Leó Szilárd in 1929, who argued that the demon must consume energy in the act of measuring the particle speeds and that this consumption will lead to a net increase in the system's entropy. In fact, Szilárd formulated an equivalence between energy and information, calculating that kTln2 (or about 0.69 kT) is both the minimum amount of work needed to store one bit of binary information and the maximum that is liberated when this bit is erased, where k is Boltzmann's constant and T is the temperature of the storage medium.

Spiral staircase

Toyabe and colleagues have observed this energy-information equivalence by varying an electric field so that it represents a kind of spiral staircase. The difference in electrical potential between successive steps on the staircase is kT, meaning that a thermally fluctuating particle placed in the field will occasionally jump up a step but more often than not it will take a step downwards. What the researchers did was to intervene so that whenever the particle does move upwards they place the equivalent of a barrier behind it, preventing the particle from falling beyond this point. Repeating the process allows it to gradually climb the staircase.

The experiment consisted of a 0.3 µm-diameter particle made up of two polystyrene beads that was pinned to a single point on the underside of the top of a glass box containing an aqueous solution. The shape of an applied electric field forced the particle to rotate in one direction or, in other words, to fall down the potential-energy staircase. Buffered by the molecules in the solution, however, the particle every so often rotated slightly in the opposite direction, allowing it to take a step upwards.

By tracking the particle's motion using a video camera and then using image-analysis software to identify when the particle had rotated against the field, the researchers were able to raise the metaphorical barrier behind it by inverting the field's phase. In this way they could gradually raise the potential of the particle even though they had not imparted any energy to it directly.

Quantifiable breakthrough

In recent years other groups have shown that collections of particles can be rearranged so as to reduce their entropy without providing them with energy directly. The breakthrough in the latest work is to have quantified the conversion of information to energy. By measuring the particle's degree of rotation against the field, Toyabe and colleagues found that they could convert the equivalent of one bit information to 0.28 kTln2 of energy or, in other words, that they could exploit more than a quarter of the information's energy content.

The research is described in Nature Physics, and in an accompanying article Christian Van den Broeck of the University of Hasselt in Belgium describes the result as "a direct verification of information-to-energy conversion" but points out that the conversion factor is an idealized figure. As he explains, it regards just the physics taking place on the microscopic scale and ignores the far larger amount of energy consumed by the macroscopic devices, among them the computers and human operators involved. He likens the energy gain to that obtained in an experimental fusion facility, which is dwarfed by the energy needed to run the experiment. "They are cheating a little bit," joked Van den Broeck over the telephone. "This is not something you can put on the shelf and sell at this point."

However, Van den Broeck does believe that the work could lead to practical applications within perhaps the next 30 or 40 years. He points out that as devices get ever more miniature the energy content of the information used to control them – kT at room temperature being equivalent to about 4 × 10–21 J – will approach that required to operate them. "Nobody thinks of using bits to boil water," he says, "but that would in principle be possible at nanometre scales." And he speculates that molecular processes occurring in nature might already be converting information to energy in some way. "The message is that processes taking place on the nanoscale are completely different from those we are familiar with, and that information is part of that picture."

میتوانید ترجمه این مقاله را از اینجــا مطالعه نماییـد