فیزیک آب: کشیدگی تا حد ممکن

آب مایع هنگامی که نسبت به یک دمای خاص گرم‌تر – یا سردتر- می‌شود، انبساط پیدا می‌کند. این دمای ویژه با کشیده شدن مایع افزایش می‌یابد. آزمایش‌های انجام شده بر روی آب تحت تنش بسیار زیاد، امکان ردیابی این رفتار متمایز را تا محدوده فشار منفی فراهم کرده است.
 
یکی از جالب‌ترین نمود‌های نیروهای چسبندگی در مواد، توانایی مقاومت مایعات در برابر فشار منفی یا تنش است. هنگامی که مایعی تحت تنش بسیار بالا قرار می‌گیرد، به جای آنکه به دیواره‌های ظرف فشار وارد کند، این دیواره‌ها را به طرف خودش می‌کشد. قدرت کششی مایع کاملا قابل توجه است: در واقع بر اساس معادله معروف واندروالس، یک مایع می‌تواند در برابر کششی که 27 برابر فشار بحرانی آن است مقاومت کند. اخیرا مونا المکی عزوزی (Mouna El Mekki Azouzi) و همکارانش در مقاله‌ای که در مجله نیچر فیزیک (Nature Physics) چاپ شده است، طرحی را گزارش نموده‌اند که خبر از آزمایش‌هایی با کشش بالاتر از یک کیلو بار می‌دهد.

معمولا مایعات هنگامی که تحت تنش قرار می‌گیرند، به طور ذاتی نیمه پایدار هستند. یعنی اگر دما و حجم آن‌ها را ثابت نگه داریم، به طور خود به خود حباب‌هایی در داخل آن‌ها شکل می‌گیرد که باعث تولید یک حفره بخار می‌شود و امکان حضور فازهای مایع و گاز را به طور همزمان فراهم می‌آورد. علی‌رغم این خاصیت نیمه‌پایداری، قدرت کششی مایعات به شکل هوشمندانه‌ای در طبیعت مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال می‌توان به بالا رفتن آب در آوندهای گیاهان و پراکنده شدن هاگ‌های سرخس‌ها اشاره کرد. رسوخ سیالات در مواد معدنی نیز یکی دیگر از این مثال‌ها است. این نوع رسوخ که در نتیجه رشد، شکست و شکل‌گیری مجدد بلورها در یک محیط سیالی اتفاق می‌افتد، پایه و اساس آزمایش‌های المکی عزوزی و همکارانش است و اغلب می‌تواند تحت شرایط نیمه پایدار همچون حضور تنش در مقیاس‌های زمانی زمین‌شناختی دوام بیاورد. تحقیقاتی که هدف آن‌ها مهار کردن مایعات تحت تنش برای کاربردهای عملی است، ایده‌های بسیار جالبی را مطرح نموده‌اند که «درخت ترکیبی» نمونه‌ای از آن‌ها است. چنین مفاهیمی می تواند کاربردهای تجاری نیز داشته باشد.

همانند محیط سیال در اکثر کاربردهای شناخته‌شده یا پیشنهادشده فشار منفی در مایعات، به ويژگی‌های فیزیکی ماده و محلول‌های آبی تحت فشار منفی علاقه‌مندیم. به علاوه آب رایج‌ترین مایعات، ویژگی‌های متمایزی داراست که آن را در مقایسه با اکثر مایعات غیرعادی می‌کند. چگونگی تاثیر فشار منفی بر ناهنجاری آب، پرسشی است که حقیقتا ارزش بررسی را دارد.

یکی از شناخته‌شده‌ترین ويژگی‌های آب، انبساط آن به هنگام سرد شدن است. در فشار جو، چگالی آب مایع در دمای ۴ درجه سانتی‌گراد به بیشینه می‌رسد و چه در بالای این دما گرم (رفتار بهنجار) یا در زیر آن سرد (رفتار ناهنجار) شود، منبسط می‌گردد. هرچه فشار بیشتر باشد، این دمای چگالی بیشینه (TMD) کمتر است. بنابراین یکی از سوالات مهم این است که آیا با کشیدن آب، TMD افزایش می‌یابد یا این روند معکوس می‌شود و مکان TMD در نهایت در جهت دماهای کمتر حرکت می‌کند. هر کدام از این فرض‌ها تاثیرات مهمی بر ویژگی‌های ترمودینامیکی آب در بازه گسترده از دما و فشار دارد.

المکی عزوزی و همکاران، آب حاوی ناخالصی کوارتز را مطالعه کردند (شکل ۱). پس از سرد شدن، این نمونه مسیری از چگالی ثابت را دنبال می‌کند که منجر به کاهشی شدید در فشار می‌شود. بنابراین نمونه تحت تنش در نهایت حباب ایجاد می‌کند تا تنش را رفع کند. گرمایش بعدی باعث انبساط مایع می‌شود و دوباره کل حجم را پر می‌کند.

با تکرار این چرخه به دفعات، آن‌ها توانستند آماری از مراتبی پیدا کنند که در طی تبرید با آهنگی ثابت و تا یک دمای معین، حباب ایجاد نمی‌شود. داده‌های آنان با تخلیه توسط هسته‌سازی همگن (شکل‌گیری تخلیه بخار در حجم مایع به جای سطح کوارتز) سازگار است. به علاوه پس از برقراری وابستگی تنش سطحی آب به شعاع خمش سطح مایع/بخار، این داده‌ها را می‌توان با نظریه هسته‌سازی کلاسیکی به شکل کمی توصیف کرد.

 پیشرفتی که توسط المکی عزوزی و همکارانش ارایه شده، تحلیل آماری داده‌های تخلیه به دست آمده از یک ناخالصی است. این روش در کنار نظریه هسته‌سازی بنیادی، نویسندگان را قادر ساخته تا اطلاعات ارزشمندی در باره سدهای انرژی آزاد خلأزایی و حجم بحرانی حباب‌ها را استخراج کنند که خلأزایی ماکروسکوپی را تسریع می‌کنند.

المکی عزوزی و همکارانش دمای آب‌های کشیده‌شده خود را اندازه‌گیری کردند و معادله حالتی را برای محاسبه فشار به کار بردند. آن‌ها تنش‌های بیشینه ۱.۲ کیلوبار را در این آزمایش‌ها تخمین زدند و نقطه‌ای را روی خط TMD در فشار بسیار منفی نزدیک به 300 K و 0.92 g cm-3 مشخص نمودند. برای دنبال کردن تحول مکان TMD به تنش‌های بالاتر، نیاز به آزمایش‌های اضافی با استفاده از نمونه‌هایی با چگالی کمتر است. اندازه‌گيری‌های این گروه علاوه بر کار قبلی آنجل و همکارانش، عمیق‌ترین نفوذ سیستماتیک را به ناحیه فشار منفی نمودار فاز آب نشان‌ می‌دهد. محل جدید TMD اشاره می‌کند که این خط منحنی اسپینودال را (که در امتداد آن مایع نسبت به بخار ناپایدار می‌شود) قطع می‌کند. اگر از چنین برخوردی جلوگیری شود، باید در تنش‌های بزرگتری نسبت به مقدار گزارش‌شده در این کار، بازگشت تیزی در جهت TMD رخ دهد.

آنجل و همکارانش پیشتاز استفاده از ناخالصی‌های معدنی برای مطالعه آب کشیده هستند. در کار آن‌ها، تنش‌ها در بازه کیلوبار تخمین‌زده شدند اما اندازه‌گیری با دیگر روش‌ها همانند تخلیه آکوستیک، تنش‌های حدی بسیار کمتری حدود ۳۰۰ بار را فراهم کرده‌اند. منشا این اختلاف، کاملا معلوم است. به اضافه تایید توانایی چشمگیر آب برای مقاومت در برابر فشارهای منفی از مرتبه ۱ کیلوبار، کار المکی عزوزی و همکارانش آگاهی ما را از معادله حالت آب در دامنه فشار منفی افزایش می‌دهد.

تاخوردگی سریع DNA: راهی برای ساخت ماشین‌های زیستی نانومقیاس

مطالعه تازه‌ای نشان می‌دهد که رشته‌های DNA را می‌توان طی چند دقیقه به اشکال گوناگون در‌آورد. این یافته‌ها می‌تواند سرعت پیشرفت حوزه اوریگامی DNA را شدیدا افزایش دهد و تحولی در ساخت ماشین‌های نانومقیاس ایجاد نماید.

بیوتکنولوژی‌دانان قصد دارند تا از DNA، ماشین‌های نانومقیاس درست کنند اما تاکنون تنها اشکال ساده‌ای مانند لوله، جعبه یا مثلث ساخته‌اند زیرا این فرایندها طاقت‌فرسا و زمان‌بر هستند. این روش‌ها از رشته‌های DNA برای نگهداری رشته‌های تاشده و طولانی‌تر در نقاط خاصی مانند نوارچسب استفاده می‌کنند. تاکنون، شکل‌دهی را با گرم‌سازی DNA و سپس سردسازی آهسته آن تا یک هفته انجام می‌شد.

اما اکنون این زمان به دقیقه تخفیف یافته است. هندریک دیتز (Hendrik Dietz) بیوفیزیکدانی در دانشگاه فنی مونیخ و همکارانش، DNA را با رنگ فلورسنت رنگ کردند و آن چه را در هنگام سردسازی و تا زدن رخ داد، تماشا کردند. با توقف واکنش در سطوح مختلف، آن‌ها می‌توانستند ببینند که تا خوردن و چسبیدن تا چه حدی پیش رفته است.

آن‌ها چیز عجیبی کشف کردند؛ دیتز می‌گوید: «معلوم شد که تقریبا در تمام بازه دمایی هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» اما وقتی به دمای خاصی می‌رسیم، ناگهان کل ساختار شکل می‌گیرد. این نتایج در ساینس منتشر شده‌اند. دیتز تا خوردن ۱۹ شکل گوناگون DNA مانند اشیا استوانه‌ای، آجرمانند و  چرخ‌دنده مانند را تحلیل کرد. تمام اشکال در بازه دمایی کوچکی بین ۴۵ تا ۶۰ درجه سانتی‌گراد تا می‌خوردند.

 اشکال پیچیده‌تر

بعد از استخراج این‌که کدام دما با کدام شکل متناظر است، دیتز مخلوط‌های واکنشی DNA تانخورده را برای مدت چند دقیقه تحت این دماهای از پیش تعیین شده گذارد تا ببیند آیا به شکل مطلوب تا می‌خورند؛ با بازدهی بالایی همین‌طور بود.

متخصصان اوریگامی DNA از شتاب پیشرفت کارهای خود هیجان‌زده شده‌اند. ویلیام شیه (William Shih) که در دانشگاه هاروارد کار می‌کند و گروهش از کار دیتز منتفع شده‌ است، می‌گوید: «این کار زندگی ما را اندکی ساده‌تر می‌کند.» تا زدن آسان‌تر، سریع‌تر و کاراتر به اوریگامی DNA کمک می‌کند تا به ورای شکل‌های ساده‌ رود.

دیتز امید دارد که بتواند یافته‌های خود را برای ساخت مدلی رایانه‌ای استفاده کند که چگونگی ساخت دیگر اشیا DNA را پیش‌بینی نماید. او می‌گوید که خصلت اشیا با دمای تا خوردنشان همبستگی دارد – مثلا اشیایی که از رشته‌های طولانی‌تر ساخته‌ شده‌اند، در دمای بالاتری تا می‌خورند. دیتز قصد دارد تا نانوساختارهایی با دماهای تاخوردن بهینه نزدیک به ۳۷ درجه سانتی‌گراد بسازد؛ دمایی که سلول پستانداران در آن رشد می‌کند. به این ترتیب شاید بتوان روزی از ماشین‌های DNA در شرایط زیستی استفاده کرد.

لینک منبع مقاله

مهار نیروهای کازیمیر

با استفاده از صفحات گرافین، محققان در صدد کنترل و حذف نیروی کازیمیر هستند. این‌کار کمک شایانی است به حل مشکلات پیش‌رو در اندازه‌گیری نیروی گرانشی در فواصل کوتاه.

وقتی دو صفحه فلزی بدون بار در خلأ نزدیک یکدیگر قرار داده شوند، افت و خیزهای موجود در میدان کوانتومی خلأ نیرویی جاذبه بین دو صفحه تولید می‌کند. این نیرو تحت عنوان نیروی کازیمیر شناخته می‌شود. اما اگر در عوض جنس صفحات از گرافین باشد آنگاه در حضور یک میدان مغناطیسی پدیده‌ای متفاوت رخ می‌دهد. وانگ کونگ تیسه و آلن مک‌دونالد از دانشگاه Texas در مجله Physical Review Letters گزارش می‌دهند که بر روی راهکاری ممکن مبنی بر کنترل و یا حتی حذف نیروی کازیمیری کار می‌کنند.

این طرح کلی از وجود ترازهای انرژی گسستهٔ لاندائو در گرافین استفاده می‌کند؛ این ترازها به خاطر اثر کوانتومی هال القا شده توسط یک میدان مغناطیسی قوی پدید می‌آیند. بنابراین اثر کازیمیر به ابررسانایی هال وابسته می‌شود، به طوری که به کوانتش نیروی کازیمیر منجر می‌گردد و اجازه می‌دهد تا نیروی کازیمیر بین مقادیر رانشی و ربایشی به طور الکتریکی تنظیم شود. محاسبات نویسندگان نشان می‌دهد که وقتی یکی از صفحات بدون بار الکتریکی اضافی باشد آنگاه نیروی کازیمیر می‌تواند حذف شود. این اثر پیش‌بینی شده بایستی همچنین برای آرایش هندسی صفحه-کره نیز برقرار باشد. ملاحظه این آرایش هندسی بسیار مهم است چرا که نگه داشتن دو صفحه موازی نزدیک یکدیگر در فواصل چنین اندکی بسیار دشوار است و در مطالعات اثر کازیمیر در موارد بسیاری از این آرایش به عنوان آرایش هندسی معادل با دو صفحه موازی استفاده می‌کنند.

انگیزه اصلی برای حذف نیروی کازیمیر به خاطر تلاش‌ها برای اندازه‌گیری نیروی گرانشی در فواصل کوتاه (چند میکرومتر) می‌باشد؛ که از روی آن نظریه‌هایی رفتار مکانیک غیر نیوتونی را پیش‌بینی کرده‌اند. در این فواصل نیروی کازیمیر از نیروی جاذبه گرانشی بیشتر است. طرح کلی نویسندگان این مشکل را حل خواهد کرد و اندازه‌گیری‌های دقیق‌تری را برای نیروی جاذبه گرانشی بدنبال خواهد داشت.

 

لینک منبع

ساخت نانوساختارهای سه‌بعدی با DNA

با ابداع روشی جدید برای ساخت نانوساختارهای سه‌بعدی با استفاده از DNA، دانشمندان به ساخت ابزارهای دقیق‌تری برای حمل دارو، قطعات الکترونیکی و عکسبرداری زیستی نزدیک‌تر شده‌اند.

با سوار کردن «آجرهای» DNA، روش بدیعی برای ساخت نانوساختارهای سه‌بعدی بسیار پیچیده توسط محققان دانشگاه هاروارد ایجاد شده است. آجرها که شبیه تکه‌های کوچک «خانه‌سازی» هستند، قابلیت اتصال به دسته‌ی وسیعی از اشکال و پیکربندی‌ها را دارا هستند؛ بدین معنی که می‌توان از آن‌ها برای ساخت نانوساختارهای دقیق استفاده کرد. ساختارهای حاصل می‌توانند کاربردهایی در ابزارهای پزشکی تحویل دارو در بدن، کاوه‌های عکسبرداری قابل برنامه‌ریزی و حتی ساخت مدار تراشه قدرتمندتر و سریع‌تر داشته باشند.

نانوفناوری DNA اکنون حوزه‌ای ۳۰ ساله است که با ابداع روشی به نام «اوریگامی» جهش قابل ملاحظه‌ای نیز یافته است. این روش که به واسطه هنر ژاپنی "تا زدن کاغذ" نامیده و توسط پائول رودموند در موسسه فناوری کالیفرنیا ۲۰۰۶ ایجاد شده، شامل تا زدن رشته‌های بلند DNA به اشکالی مشخص و با طیفی گسترده است. نانوساختارهای حاصل را می‌توان به عنوان داربست یا تخته‌مدارهای مینیاتوری برای سوار کردن دقیق اجزایی همچون نانولوله‌های کربن و نانوسیم‌ها به کار برد.

اگرچه اوریگامی DNA برای ساخت اشکال دو و سه‌بعدی قوی است اما محدودیت‌های خود را دارد. برای تا زدن DNA باید چند صد «گیره» را به اطراف رشته‌های DNA متصل کرد و هر نانوساختار جدید نیاز به مجموعه جدیدی از گیره‌ها دارد. به‌علاوه، ساختارهای DNA تمایل دارند تا خودشان را به صورت تصادفی روی سطح زیرلایه آرایش دهند، همین امر تجمیع آن‌ها در مدارهای الکترونیکی را دشوار می‌گرداند.

آجرهای سازنده

گروهی به هدایت پنگ یین در هاروارد، در ابتدای امسال روش خودسامان آجرهای DNA را ارایه داد. به جای آغاز از رشته‌های بلند DNA، پژوهشگران موفق به اتصال رشته‌های DNA برای ساخت ساختارهای بزرگتر شدند. در واقع، آن‌ها با کنترل برهمکنش‌های موضعی بین رشته‌ها، رشته‌های کوچک را به «پارچه مولکولی» بدل کردند. این روش مانند هر روش خودسامان DNA دیگر، از این واقعیت بهره می‌برد که چهار جفت پایه در DNA (آدنوسین (A)، تیمین (T)، کیتوسین (C) و گوانین (G)) به شکل طبیعی به نحوی برنامه‌ریزی شده‌اند که به شکلی خاص در کنار هم قرار گیرند: A تنها به T و C تنها به G پیوند می‌خورد. بنابراین گروه قادر بود تا با استفاده از چسباندن آجر DNA با طول ۳۲ پایه بر روی آجر دیگر، مجموعه‌ای از ساختارهای دوبعدی تولید کند.

اشکال سه‌بعدی

اکنون، یین و همکارانش روش خود را به سه‌بعد تعمیم داده‌اند. پژوهشگران با رشته DNA کوتاهتری –با طول پایه ۳۲- آغاز می‌کنند که دارای چهار ناحیه برای پیوند به چهار رشته DNA همسایه است. این آجرها در تمام ۹۰ درجه متصل می‌شوند و بنابراین می‌توان آن‌ها در هر سه جهت – بالا، پایین و بیرون- ساخت تا پارچه مولکولی مکعبی «اصلی» ایجاد شود که حاوی صدها آجر است. در مقایسه با ساختارهای دست‌ساز خانه‌سازی، هر ساختار DNA خودسامان می‌یابد زیرا هر آجر با دنباله‌ای مجزا کد شده که مکان نهایی آن در نانوساختار را مشخص می‌کند. هر دنباله تنها به دنباله‌های مکمل دیگر جذب می‌شود، یعنی با انتخاب دنباله‌های گوناگون می‌توان اشکال مشخصی ساخت. بزرگترین مزیت روش جدید این است که با انتخاب آسان زیرمجموعه‌هایی از آجرهای مشخصِ مکعب اصلی، می‌توان بدون زحمت هر تعداد ساختار را ایجاد نمود. یین می‌گوید: «ما در حال حاضر بیش از ۱۰۰ شکل متفاوت را (با حفره‌ها، کانال‌ها و ویژگی‌های سطحی مختلف) به این طریق ساخته‌ایم که هر کدام از ساختارهای DNA سه‌بعدی دهه اخیر پیچیده‌تر هستند. افزون بر آن، می‌توان آجرهای DNA را اضافه، کم یا اصلاح کرد بدون این که دیگر بخش‌های ساختار متاثر شوند.»

ساختارهای پیچیده

پژوهشگران مدعی هستند که ساختارهای پیچیده ساخته‌شده به روش آن‌ها، به کاربردهای جاری نانوفناوری DNA کمک می‌کنند. یین می‌گوید: «برای مثال می‌توانیم مولکول‌های مهمان در ابزارهای کاری قرار دهیم و آن‌ها را به کاوه‌های مولکولی قابل برنامه‌ریزی، عکسبرداری زیستی و حاملان دارو بدل کنیم. همچنین از این ساختارها می‌توان برای ساخت قطعات توانمند پیچیده غیرزیستی با کاربردهای الکترونیکی و فوتونیکی سود جست.»

ساختارهای آجر DNA کاملا سنتزی هستند در حالی که اوریگامی DNA نیمه زیستی‌اند. این امر گستره کاربردهای ممکن را فراتر می‌برد. یین می‌افزاید: «برای مثال با استفاده از بسپارهای سنتزی به جای شکل طبیعی DNA، شاید بتواینم ساختارهای عملیاتی بسازیم که در محیط‌های متنوع‌تری پایدار هستند.» این گروه اکنون با نگاهی دقیق‌تر به ساختار و طراحی دنباله DNA، سنتز آنزیمی برای رشته‌هایی با کیفیت بهتر و بهینه‌سازی شرایط پردازش، سرگرم ارتقای روش خود است، آن طور که یین می‌گوید: «ما تمایل داریم تا معابر جنبشی در سامانه‌های DNA را بهتر درک کنیم.»

 

لینک مقاله در وبلاگ

"کف کوانتومی" هدف یک آزمایش ساده‌

یک محقق آزمایش ساده‌ای را پیشنهاد داده است که با استفاده از آن می‌توان اثرات گرانش کوانتومی از جمله "کف کوانتومی" را که تنها در مقیاس‌های طولی بسیار کوچک از مرتبه طول پلانک خودشان را نشان می‌دهند مورد بررسی و مشاهده قرار داد.

آن‌طور که یاکوب بکنشتاین می‌گوید، می‌توان یکی از بزرگترین چالش‌های فیزیک امروز (یافتن شواهدی برای گرانش کوانتومی) را به کمک یک آزمایش رومیزی ساده از پیش رو برداشت. بکنشتاین که به دلیل مطالعاتش بر روی ترمودینامیک سیاهچاله‌ها به خوبی شناخته شده است، به تازگی پیشنهادی را مبنی بر بررسی اثرات «کف کوانتومی» با استفاده از فوتون‌های منفرد مطرح نموده است. کف کوانتومی که نخستین بار در سال 1955 توسط فیزیکدان آمریکایی جان ویلر (John Wheeler) معرفی شد، اثری است که در مقیاس‌های بسیار کوچک یعنی در شرایطی که افت و خیزهای کوانتومی ساختار فضا-زمان را تحت تاثیر قرار می‌دهند، ظاهر می‌شود.

پیشنهاد بکنشتاین در واقع جدیدترین تلاش برای درک چگونگی اتحاد مکانیک کوانتومی و نظریه نسبیت عام اینشتین به شمار می‌رود. مسئله‌ای که فیزیکدانان را از اوایل قرن بیستم درگیر نموده است، یعنی زمانی که شروع به دیدن جهان از دو دریچه مکانیک کوانتومی و نسبیت عام کردند. یکی از دلایلی که باعث نزاع میان فیزیکدانان در رابطه با نظریات گرانش کوانتومی شده است کمبود شواهد تجربی است. در واقع مشکل اصلی این است که انتظار می‌رود اثرات گرانش کوانتومی تنها در مقیاس‌های طولی بی‌نهایت کوچک قابل مشاهده و اندازه‌گیری باشند. برخی از نظریات گرانش کوانتومی پیشنهاد می‌کنند که آزمایش‌ها باید شامل کاوش در ابعاد طولی کوچکتر از طول پلانک باشند که برابر با 1.6×10-35متر است. اگر بخواهیم این مقیاس را با استفاده از یک شتابدهنده ذرات مورد کاوش قرار دهیم، باید شرایطی را فراهم کنیم که در آن ذراتی با انرژی بسیار زیاد از مرتبه 1016 ترا الکترون ولت به هم برخورد کنند. این امر بسیار فراتر از حد توان شتابدهنده هادرونی بزرگ (LHC) با بیشینه انرژی 14 ترا الکترون ولت و در واقع فراتر از حد توان هر شتابدهنده دیگری در آینده نزدیک است. با این حال پیشنهاد بکنشتاین بسیار ساده است و آن‌طور که او ادعا می‌کند، می‌توان آن را در یک آزمایشگاه کوچک فیزیک و با کمک تجهیزاتی که امروزه در اختیار داریم نیز انجام داد.

آماده‌سازی فوتون‌ها

آزمایش پیشنهادی بکنشتاین، شامل شلیک فوتون‌های منفرد به سمت یک تکه شیشه یا بلور است که از نخ نازکی آویزان شده است. هنگامی که فوتون از خلا وارد ماده می‌شود سرعتش به دلیل بالاتر بودن ضریب شکست ماده نسبت به ضریب شکست خلا کاهش می‌یابد. در نتیجه این امر، مقدار اندکی از تکانه فوتون به ماده منتقل می‌شود و باعث جابه‌جایی آن به اندازه بسیار کم می‌شود. بکنشتاین می‌گوید چنانچه از فوتون‌های نور آبی با طول موج 445 نانومتر استفاده کنیم، به ازای برخورد هر فوتون به یک قطعه 150 گرمی از شیشه سرب‌دار ( نوع ویژه‌ای از شیشه‌های سیلیکاتی که در ترکیب خود حاوی اکسید سرب است) شیشه به اندازه 2×10-35 متر جابه‌جا می‌شود که تقریبا با طول پلانک برابر است. نکته اصلی آزمایش در این است که اگر یک فوتون در سمت دیگر شیشه آشکارسازی شود به معنای آن است که شیشه به اندازه بیشتر از طول پلانک جابه‌جا شده است. اما چنانچه انرژی فوتون به اندازه‌ای کاهش پیدا کند یا به طور معادل جرم شیشه به اندازه‌ای افزایش پیدا کند که جابه‌جایی آن کوچکتر یا مساوی طول پلانک شود، گرانش کوانتومی چگونگی پاسخ شیشه به هر فوتون را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

بکنشتاین بر این باور است که حضور کف کوانتومی مانع از آن می‌شود که شیشه به همان صورتی که وقتی به طور متوالی با فوتون‌های همسان مورد برخورد قرار می‌گیرد دچار پس‌زنی شود. در واقع همان‌طور که افت و خیزهای الکترومغناطیسی می‌تواند اثرات قابل انداز‌گیری بر اجسام بزرگتر داشته باشد – یک مثال خوب در این رابطه نیروی کازیمیر است- افت و خیزهای فضا-زمانی نیز باید چگونگی حرکت یک جسم در فواصل بسیار کوچک را تحت تاثیر قرار دهند. در مورد آزمایش پیشنهادی بکنشتاین، فوتون‌ها قادر به حرکت در داخل شیشه نیستند که این موضوع به صورت افت در تعداد فوتون‌های آشکارسازی شده در سمت دیگر شیشه مشاهده می‌شود.

بکنشتاین تصدیق می‌کند که این آزمایش "بسیار چالش برانگیز است، اما فراتر از توان فیزیکدانان تجربی امروز نیست". در حقیقت خلق و آشکارسازی فوتون‌های منفرد، امروزه یک امر کاملا عادی در آزمایش‌های اپتیک کوانتومی محسوب می‌شود که در آزمایشگاه‌های بسیاری در سراسر دنیا در حال انجام هستند. کمینه کردن اثرات نوفه حرارتی نیز یکی از چالش‌های پیش روی این آزمایش است و آن‌طور که محاسبات بکنشتاین نشان می‌دهد، دستگاه باید تا دمای 1 کلوین سرد شود و در شرایط خلا کامل با فشار 10-10 پاسکال قرار گیرد که هر دوی این شرایط فناوری‌های بسیار پیشرفته‌ای را می‌طلبند.

سایر طرح‌های رومیزی

بکنشتاین تنها فیزیکدانی نیست که آزمایش‌های ساده‌ای را برای کاوش در نظریه گرانش کوانتومی پیشنهاد داده است. به عنوان مثال، در اوایل سال جاری ایگور پیکوفسکی (Igor Pikovski) و همکارانش از دانشگاه وین و کالج سلطنتی لندن روشی را برای انجام اندازه‌گیری‌های اپتیکی بر روی یک نوسانگر مکانیکی با جرمی در حدود جرم پلانک (حدود 22 میکرو مول) پیشنهاد دادند. در حقیقت پیکوفسکی به فیزیکز ورلد (physicsworld.com) گفته است که آزمایش بکنشتاین کاملا امکان پذیر به نظر می‌رسد. آن‌طور که وی اشاره می‌کند " یکی از مزایای آزمایش پیشنهادی بکنشتاین آن است که فیزیکدانان می‌توانند فوتون‌های منفرد را به خوبی کنترل کنند و به صورت کاملا دقیق آن‌ها را آشکاری‌سازی نمایند."

پیکوفسکی همچنین تصریح می‌کند که تکنیک استفاده شده در آزمایش بکنشتاین بسیار سودمند است، حتی اگر برخی مسائل آزمایشگاهی به آن اجازه کاوش در فواصلی از مرتبه 10-35 متر را ندهد. دلیل این امر آن است که طبق پیش‌بینی برخی از نظریات گرانش کوانتومی اثراتی همچون کف کوانتومی می‌توانند در مقیاس‌های طولی به بزرگی 10-25 متر نیز خودشان را نشان دهند. اگرچه هنوز مشخص نیست که آیا آزمایش‌های رومیزی پیشنهادی نظیر آزمایش‌های بکنشتاین، پیکوفسکی و دیگران با موفقیت روبرو خواهند شد یا خیر، با این حال پیکوفسکی معتقد است که اندازه‌گیری‌های آزمایشگاهی انجام گرفته توسط این آزمایش‌ها اطلاعات بسیار مهمی را در رابطه با گرانش کوانتومی طی دهه‌های آینده فراهم خواهند کرد.

Virtual phonons get real

An acoustic analogue of the dynamical Casimir effect (DCE) has been demonstrated for the first time. Carried out by physicists in France, the experiment involves converting quantum fluctuations into pairs of quantized sound waves – or phonons – in an ultracold atomic gas. The experimental system could boost our understanding of how radiation emerges spontaneously from a vacuum. Indeed, the team is keen on modifying the set-up so it could be used to simulate Hawking radiation, a type of spontaneous vacuum radiation that is created at the edge of black holes.

One of the more peculiar aspects of quantum mechanics is that the vacuum is never truly empty. Instead it contains a small amount of energy and is buzzing with particles that appear out of nothingness, only to vanish again. One famous consequence of this is the Casimir force, where two parallel mirrors positioned close together in a vacuum experience an attractive force. While the force was first proposed in 1948 by the Dutch physicist Hendrik Casimir, it is so small that it was not measured in the lab until 1997.

Separating virtual particles

In 1970 the American physicist Gerald Moore proposed the dynamical Casimir effect, which builds on Casimir's original mirror system and shows how these virtual photons could be converted into real photons. The idea is that the phase of an electromagnetic wave goes to zero at the surface of a mirror. However, if the mirror is accelerated to a significant fraction of the speed of light, the electromagnetic field does not have time to adjust. The result is that the mirror can separate the virtual particles before they annihilate – keeping them in existence long enough to be detected. However, accelerating the mirrors to these speeds in the laboratory has so far proved impossible. To get around this problem, Chris Wilson and colleagues at Chalmers University used a superconducting quantum interference device (SQUID) as an oscillating mirror – and in 2011 they claimed the first demonstration of the DCE in the laboratory.

Now Chris Westbrook and colleagues at the Charles Fabry Laboratory at the University of Paris-Sud say they have created the first acoustic analogue to the DCE – which involves virtual phonons rather than photons. Their experiment was inspired by theoretical work done in 2010 by Iacopo Carusotto of Italy's University of Trento and colleagues. The Italian physicists argued that an acoustic dynamical Casimir effect should be seen in a Bose–Einstein condensate (BEC) when there is a rapid change in the scattering length that governs how its constituent atoms interact. A BEC is formed when identical bosons – particles with integer spin – are cooled until all particles are in the same quantum state. BECs are a good place to look for quantum effects because their extremely low temperature minimizes the effects of thermal noise.

Changing the speed of sound

The team created its BEC by cooling about 100,000 helium atoms to about 200 nK. Instead of changing the scattering length, the team found it could achieve the DCE by changing the speed of sound within the BEC. This was done by squeezing the BEC through rapidly increasing the intensity of the laser that traps the atoms.

This compression causes virtual phonons to become pairs of real phonons that propagate in opposite directions. These phonons cannot be detected directly. Instead the physicists switch off the laser and then measure the velocity of the atoms as they leave the cloud. This showed that excitations with equal and opposite momenta were moving through the BEC – excitations that were not seen when the BEC was not squeezed.  "Before I started doing this, I had heard of [the dynamic Casimir effect] and it sounded...unfathomably complicated," says Westbrook. "Doing this shows that it is not. It is a concrete illustration of what can happen. And once you can get your mind around it you can start modifying the conditions and thinking about other things [like] Hawking radiation."

Gobbling up sound

In 2009 Jeff Steinhauer and colleagues at the Israel Institute of Technology in Haifa produced an acoustic analogue to a black hole, which gobbles up sound instead of light. Westbrook says the team is particularly interested in combining the two systems to eventually create an acoustic analogue to Hawking radiation, a type of spontaneous vacuum radiation that takes place near the edge of black holes.

One potential flaw of the new experiment is that the DCE is seeded by thermal noise in the BEC – not by quantum vacuum fluctuations. This is because even at a chilly 200 nK, thermal effects are significant and therefore it could be argued that this experiment does not demonstrate the "pure" dynamical Casimir effect. Steinhauer agrees that the goal should be to detect correlated phonons that are seeded by quantum fluctuations. But he says the research is a "good step" toward that goal.

Daniele Faccio at Heriot Watt University in Edinburgh, UK, agrees that the most important next step is for the team to lower the temperature of the BEC. However, Faccio says he feels that the current work is still a demonstration of the physics of the DCE. "It is still a spontaneous emission of radiation, and it is a spontaneous emission that is being generated by a periodic changing boundary condition. So the physics are there," says Faccio. "I think it is a beautiful piece of work. It is extremely useful."

سه مشکل کیهان‌شناسی

کیهانشناسان توانسته‌اند با پیشنهاد یک ذره‌ی فرضی بسیار سبک که حامل برهمکنش‌های بلندبرد بین ذرات ماده تاریک ونوترینوها هستند، سه مشکل حال حاضر کیهانشناسی را حل کنند.

به نظر می‌رسد اخترفیزیک‌دانان در تلاش برای درک 95% کائنات که از ماده معمولی ساخته نشده است، به مدلی از انرژی و جرم نامرئی به نام مدل لاندا سی دی ام (کوتاه شده عبارت ثابت کیهان شناسی به اضافه ماده تاریک سرد) روی آورده‌اند. این مدل در مقیاس‌های بالای کیهانی بسیار موفق عمل می‌کند، اما در مقیاس‌های کوچکتر دارای سه نقص اساسی است: نخست اینکه طبق مشاهدات انجام شده، تعداد نواحی کوچکی که در آن‌ها کهکشان‌ها در حال شکل‌گیری‌اند بسیار کمتر از چیزی است که مدل پیش‌بینی می‌کند. دوم اینکه مدل لاندا سی دی ام چگونگی توزیع ماده تاریک در نواحی بین کهکشانی را متفاوت با آنچه که مشاهده می‌کنیم پیش‌بینی می‌کند، و سوم اینکه بزرگترین و چگال‌ترین قمرهای راه شیری که توسط شبیه‌سازی‌ها پیش‌بینی شده‌اند تاکنون مشاهده نشده‌اند. لائورا وان دن آرسن (Laura van den Aarssen) و همکارانش از دانشگاه هامبورگ آلمان، به تازگی در مقاله‌ای که درمجله‌ی Physical Review Letters چاپ کرده‌اند، نوع جدیدی از برهمکنش‌های دور برد را میان ذرات ماده تاریک پیشنهاد می‌کنند که هر سه مشکل نام‌برده را حل می‌کند.

هسته‌ی اصلی فرضیه گروه آرسن، پیشنهاد یک ذره ناشناخته‌ی بسیار سبک به عنوان واسطه‌ی برهمکنش‌های دور برد است که می‌تواند هم با ذرات ماده تاریک و هم با نوترینوها جفت شود. در واقع آن‌طور که گروه آرسن می‌گوید، چنین ذراتی برهمکنش‌های وابسته به سرعتی را بین ذرات ماده تاریک القا می‌کنند که ماده‌ی تاریک بیشتری را از مرکز کهکشان خارج می‌کند. این پیشنهاد کاملا با مشاهدات ما سازگاری دارد و چگونگی شکل‌گیری کهکشان‌های کوچکتر را نیز به خوبی توضیح می‌دهد.

اگرچه تقویت این دیدگاه تلاش بیشتری را می‌طلبد، اما مطرح‌کنندگان آن معتقدند که ذرات فرضی مطرح شده ممکن است به نوترینوهایی با انرژی حدود 1 ترا الکترون ولت تبدیل شوند، و اگر این فرض درست باشد، ما قادر خواهیم بودیم ردپایی از این ذرات را در مشاهدات آینده‌مان از کهکشان راه شیری توسط آشکارساز نوترینوی آیس کیوب (IceCube) در قطب جنوب مشاهده کنیم.

 

لینک منبع مقاله

تأیید نظریه ابرتقارنی در گرو مشاهدهٔ ذرات با جرم بالا

نبود شواهد مؤید یک نظریه، لزوماً دلیل رد آن نیست. این حرفی است که جان الیس فیزیک‌دان نظری از کالج سلطنتی لندن در تفسیر آخرین داده‌های مربوط به تحقیقات انجام شده برای یافتن نظریه ابرتقارنی می‌گوید؛ ایده‌ای که نزدیک به سی سال است فیزیک‌دانان ذرات بنیادی را به دردسر انداخته است.

اگرچه دانشمندان هنوز مسئله کشف بوزون هیگز را که ماه جولای در آزمایشگاه فیزیک ذرات بنیادی در سرن اعلام شد بررسی می‌کنند، با این حال ذراتی با ویژگی‌های منحصر به فرد بیشتری مورد نیاز است تا درک ما از جهان زیر اتمی کامل شود. با اینکه هیگز آخرین ذره گم‌شده در مدل استاندارد است اما هنوز به خود نظریه مدل استاندارد ایراداتی بنیادی وارد است. برای مثال این نظریه توضیحی برای رفتار چالش‌برانگیز نیروی گرانشی ندارد. همچنین حتی این نظریه نمی‌تواند بگوید ماده تاریک از چه چیزی ساخته شده است و پرسش‌های دیگری که هنوز بدون پاسخ باقی مانده است. در واقع نظریه ابر تقارنی (SUSY) برای هر ذره در مدل استاندارد یک شریک سنگین‌تر پیش‌بینی می‌کند. این نظریه گامی به سوی یک نظریه وحدت یافته جامع‌تر برای توصیف ذرات و نیروها در یک چارچوب مشخص می‌باشد.

هفته گذشته طی کنفرانسی در کیوتو (ژاپن) گروهی از فیزیکدانان که روی آزمایش مربوط به LHCb (یکی از چهار آشکارساز بزرگ در برخورد دهنده بزرگ هادرونی در سرن) کار می‌کنند، نتایج یک جستجو روی ذراتی تحت عنوان «ابر ذره‌» را اعلام کردند. این گروه سرعت واپاشی مزون Bs (متشکل از یک کوارک عجیب و یک آنتی کوارک ته) به زوج میون-آنتی میون را اندازه گیری کرد. این فرآیند بسیار نادر است. تقریباً از ۳۰۰ میلیون مزون Bs  تنها یک مزون به این زوج واپاشی می‌کند. اما به کمک ابر ذرات این نرخ واپاشی تا ۱۰۰ برابر افزایش خواهد یافت.

اگرچه داده‌های بیشتری مورد نیاز است تا که اندازه‌گیری‌ها را تأیید کند اما با این حال گروه  LHCb دریافتند مزون  Bs  طبق پیش‌بینی‌های مدل استاندارد رفتار می‌کند. بعضی افراد گروه ادعا کردند که این نتیجه میتواند به نظریه ابرتقارنی لطمه وارد کند. اما گفتنی است نظریه ابرتقارنی یک موجود بی ثبات است چرا که در حدود ۱۰۰ پارامتر جدید به نظریه مدل استاندارد اضافه می‌کند به نحوی که همگی این پارامترها قابل تنظیم اند. از این حیث به نظر می‌رسد طرفداران این نظریه نگران این موضوع نباشند. ساواس دیموپولوس فیزیک‌دان نظری و پیشگام نظریه ابرتقارنی از دانشگاه استنفورد در کالیفورنیا می‌گوید: طبق گفته مارک توآین اخباری مبنی بر مرگ نظریه ابرتقارنی مبالغه‌ای بیش نیست.

با این وجود برخورد دهنده بزرگ هادرونی این نظریه را بدلیل وجود مشکلاتش درست نمی‌داند. برایان فِلدستین از مؤسسه کاولی در دانشگاه توکیو می‌گوید: به نظر می‌رسد باور و قبول مدل‌های ابرتقارنی دشوار باشد. نتایج آزمایش LHCb پس از غربال‌گری از آشکارسازهای بزرگتر  ATLAS و  CMSبدست می‌آید. این آشکارسازها نشانه‌ای از ابر ذرات از قبیل گلوئینوها و ابرکوارک‌ها مشاهده نکرده‌اند. گفتنی است که این دو آشکارساز حتی یک ذره هم خارج از مدل استاندارد گزارش نکرده‌اند. با بررسی داده‌های به روز از این دو آشکارساز در کیوتو مشخص می‌شود اگر چنین ابر ذراتی وجود داشته باشند سبک‌ترین آن‌ها بایستی جرمی بیش از یک ترا الکترون-ولت داشته باشد.

مطالعه بوزون‌های هیگز نشانه‌های بحث‌برانگیزی برای طرفداران نظریه ابرتقارنی دارد. تا کنون اندازه‌گیری‌های انجام شده روی بوزون‌های جدید (حداقل تا هفته پیش) دقیقاً رفتاری را نشان می‌دهد که مدل استاندارد پیش‌بینی می‌کند بدون اشاره به اینکه هیچ ذره اضافی روی رفتار این بوزون‌ها تأثیر بگذارد. سون هِینمِیر از مؤسسه فیزیک کانتا بریا در اسپانیا می‌گوید: جرم ذره هیگز (۱۲۶ گیگا الکترون-ولت) که توسط نظریه ابرتقارنی پیش‌بینی می‌شود مقداری بزرگ است. او می‌گوید: اگر جرم ذره هیگز طبق این نظریه  ۱۴۰ گیگا الکترون ولت  یا بیشتر می‌بود آنگاه طرح مدل استاندارد ابرتقارنی بدون هیچ امکان برگشتی از بین می‌رفت. هم‌چنین نظریه ابرتقارنی وجود چهار ذره هیگز دیگر با جرم‌های گوناگون را مطرح می‌کند که بایستی کشف شود.

احتمالاً اخبار مسرت‌بخش درباره نظریه ابرتقارنی در ماه مارس خواهد آمد هنگامی که فیزیک‌دانان نتایج‌شان را از روی داده‌های بیشتری (در اثر برخورد باریکه‌های پروتونی تا ۱۷ دسامبر) بیان خواهند کرد. با این حال ابرتقارنی تا سال ۲۰۱۵ معلق باقی خواهند ماند به این دلیل که برخورد دهنده بزرگ هادرونی برای تعمیرات خاموش می‌شود تا مجدد برخورد پروتون‌ها با انرژی ۱۳ ترا الکترون-ولت را مورد بررسی قرار دهد. تاکنون برخوردها در انرژی‌های ۸ الکترون-ولت انجام می‌شود. انرژی‌های بالاتر به کشف ذرات با جرم بیش‌تر کمک می‌کند. با این حال تولید ذرات با جرم‌های چند ترا الکترون-ولت یا بیش‌تر ممکن است برای تولید در برخورد دهنده بزرگ هادرونی، خیلی سنگین باشد.

یکی از جذابیت‌های نظریه ابرتقارنی این است که به حل مشکلی در مدل استاندارد کمک می‌کند. این مدل پیش‌بینی می‌کند که میدان ذرات هیگز (دریای انرژی ناشی از بوزون‌های هیگز ) بایستی  به خاطر افت و خیز‌های ذرات موجود در مدل استاندارد به میزان بالایی بدون ثبات باشند. این یک پیش‌بینی غلط است. با این حال فرض می‌شود ابر ذرات موجود در نظریه ابرتقارنی با حذف افت و خیزها، این مسئله را حل کنند به طوری که به وسیله آن‌ها میدان ذرات هیگز پایدار می‌شود. اگر به گونه دیگر بخواهیم از قدرت این نظریه بگوییم باید اشاره کنیم که چنین ابر ذراتی می‌توانند به قدری سنگین شوند به نحوی که کاندیدای ماده تاریک باشند. این ماده غیر قابل مشاهده است و اخترشناسان باور دارند که این ماده نقش اساسی در شکل‌گیری ساختار کیهان دارد.

اگر بعد از یک یا دو سال دیگر برخورد دهنده بزرگ هادرونی با استفاده از برخوردهای با انرژی بالا نتواند دستاورد مطلوبی داشت باشد، طرفداران نظریه ابرتقارنی احتمالاً اعتمادشان را نسبت به این نظریه از دست خواهند داد. این موضوع آن‌ها را مجبور می‌کند تا حتی بی‌پرواتر به دنبال نظریه دیگری ورای مدل استاندارد بگردند. نظریه پردازی به اسم بن آلاناش از دانشگاه کمبریج می‌گوید: با این حال نظریه ابر تقارنی از حیث تئوری پایدار خواهد ماند. او همچنین می‌گوید: نظریه ابرتقارنی از لحاظ ریاضی و تقارن چنان نظریهٔ قوی می‌باشد که اگر طبیعت از آن استفاده نمی‌کرد تنها یک نظریه بی‌ارزش می‌بود .

لینک مقاله در وبلاگ  

Complex 3D nanostructures built using DNA bricks

A new technique to make highly complex 3D nanostructures by assembling together synthetic DNA "bricks" has been developed by researchers at Harvard University in the US. The bricks, which are like tiny pieces of LEGO, can be assembled into a wide variety of shapes and configurations, meaning that they can be used to build elaborately designed nanostructures. The resulting structures might find use in a wide variety of applications, including smart medical devices for targeted drug delivery in the body, programmable imaging probes and even in the manufacture of speedier and more powerful computer-chip circuits. DNA nanotechnology has now been around for nearly 30 years, but it really took off with the advent of a technique called DNA "origami". This technique, named after the ancient Japanese art of paper folding and first developed in 2006 by Paul Rothemund at the California Institute of Technology, involves folding long strands of DNA into a wide range of predetermined shapes. The resulting nanostructures can be used as scaffolding or as miniature circuit boards for precisely assembling components such as carbon nanotubes and nanowires.

Powerful though it is for making both 2D and 3D shapes, DNA origami has its limitations. To fold the DNA, several hundred "staples" must be added to the regions surrounding the single DNA strands, and each type of new nanostructure desired requires a new set of staples. Moreover, the DNA structures tend to arrange themselves randomly onto a substrate surface, which makes it difficult to integrate them into electronic circuits afterwards.

Building bricks

A team led by Peng Yin at Harvard first put forward its DNA-brick self-assembly technique earlier this year. Rather than starting with long DNA strands, the researchers succeeded in interlocking short, synthetic strands of DNA together to make larger structures. In fact, they managed to arrange the short strands into a "molecular canvas" by controlling the local interactions between the strands. The technique, like any DNA self-assembly method, works by exploiting the fact that the four base pairs in DNA – adenosine, thymine, cytosine and guanine – are naturally programmed to join up in specific ways: A only binds to T, while C only binds to G. So, the team was able to fabricate a collection of 2D structures using its technique by stacking one DNA brick that was 42 bases long upon another brick.

3D shapes

Now, Yin and colleagues have extended their technique to 3D. The researchers begin with an even smaller DNA-brick strand – only 32 bases long – that contains four regions than can bind to four neighbouring DNA-brick strands. The bricks are connected through 90° and so can be built out in all three directions – up, down, and out – to create a solid "master" DNA molecular-canvas cube containing hundreds of bricks. Compared with hand-assembled LEGO structures, each DNA structure self-assembles thanks to the fact that every brick is encoded with an individual sequence that determines its final position in the nanostructure. Each sequence will only be attracted to one other complementary sequence, which means that specific shapes can be created through the selection of different sequences.

The biggest advantage of the new DNA-brick technique is that any number of structures can effortlessly be made from the same master cube by simply selecting subsets of specific DNA bricks, according to the team. "We have already made more than 100 different shapes in this way (with some containing intricate cavities, surface features and channels), all of which are more complex than any 3D DNA structure constructed in the last decade. What is more, additional DNA bricks can be added, removed or modified independently without affecting other parts of the structure," says Yin.

Complex structures

The researchers claim that the complex structures that can be made using their DNA-brick assembly technique will help advance existing DNA nanotechnology applications. "We can for example, arrange technologically relevant guest molecules into functional devices that might serve as programmable molecular probes, instruments for biological imaging and drug-delivery vehicles," Yin tells. "The structures can also be used to fabricate high-throughput complex inorganic devices for electronics and photonics applications."

The DNA-brick structures are also entirely synthetic, whereas DNA origami is half biological. This expands the range of potential applications even further, Yin adds. "For instance, by using synthetic polymers rather than the natural form of DNA, we might be able to create functional structures that are stable in a wider variety of different environments." The team is now busy improving its brick technique by looking more closely at DNA structure and sequence design, enzymatic synthesis for higher-quality strands and optimizing processing conditions. "We would also like to better understand the kinetic pathways involved in DNA assembly," says Yin.

Truant particles turn the screw on supersymmetry

Absence of evidence is not necessarily evidence of absence. That’s what theoretical physicist John Ellis of King’s College London says of the latest result in the search for supersymmetry, an idea that has captivated particle physicists for 30 years. Although researchers are still digesting the discovery of the Higgs boson, announced in July at CERN, Europe’s particle-physics laboratory near Geneva in Switzerland, more exotic creations are needed to fill out their picture of the subatomic world. The Higgs provides the last missing particle of the standard model of particle physics, but this theory still has some major deficiencies — it is silent on gravity and on what makes up dark matter, among other things. Supersymmetry (SUSY), which predicts that every standard-model particle has a heavier partner, is a step towards a more unified theory of the particles and forces.

Last week at a conference in Kyoto, Japan, physicists working on the LHCb experiment — one of four large detectors located around CERN’s Large Hadron Collider (LHC) — announced the hotly anticipated results of an indirect search for new superparticles, known by the cognoscenti as ‘sparticles’. The team clocked an extremely rare process in which a BS meson — composed of a strange quark and a bottom antiquark — decays into a muon–antimuon pair. Only one in roughly every 300 million BS mesons is predicted to do this, because the decay relies on a highly unlikely chain of events involving the fleeting appearance of virtual particles. But with the help of sparticles, the rate could increase by perhaps a factor of 100.

However, the LHCb team found that the BS behaves just as the standard model says it should, although further data are needed to confirm the measurement. Some members of the 800-strong collaboration proclaimed the result as “very damaging” for SUSY. But SUSY is a slippery animal — it introduces more than 100 new parameters into the standard model, all adjustable — and SUSY proponents don’t seem particularly worried. “To paraphrase Mark Twain, news of SUSY’s death has been greatly exaggerated,” says theoretical physicist and SUSY pioneer Savas Dimopoulos of Stanford University in California.

Nevertheless, the LHC has undoubtedly lengthened the odds of SUSY being correct, at least in its simplest, ‘natural’ incarnations. “Models of natural supersymmetry are looking increasingly hard to believe,” says Brian Feldstein of the Kavli Institute for the Physics and Mathematics of the Universe at the University of Tokyo. The LHCb result comes on top of tough direct constraints from the LHC’s larger ATLAS and CMS detectors. These have seen no sign of sparticles such as squarks and gluinos — nor of any particles outside the standard model. Updates from ATLAS and CMS, presented in Kyoto, continue to show that the lightest superparticles, if they exist, must have truly elephantine masses of more than 1 teraelectronvolt (TeV).

Studies of the Higgs boson itself are yielding mixed signals for SUSY-seekers. So far, rough measurements of CERN’s new boson — updated last week — suggest that it behaves just as the standard model predicts, with no hint that additional particles are influencing its behaviour. Yet the mass of the Higgs, 126 gigaelectronvolts (GeV), is pretty much what SUSY predicted, says Sven Heinemeyer at the Institute of Physics of Cantabria in Spain. “If it had been 140 GeV or more, the minimal supersymmetric standard model would have been dead without any possibility of resurrection,” he says. SUSY also predicts the existence of four further Higgs particles, at different masses, which have yet to be discovered. The next chance for some cheering news about SUSY will come in March, when physicists will present results encompassing much more of the data gathered by the LHC, which will continue to smash protons until 17 December. SUSY will probably then remain in limbo until early 2015, when the LHC will re-open for experiments after a long shutdown for maintenance, and will begin colliding protons at energies of 13 TeV. So far, the collider has operated at energies of up to only 8 TeV. The increase in energy will put discoveries of more massive particles within the LHC’s reach.

Yet sparticles with masses of several TeV or higher might be too heavy to be produced in the LHC or any other conceivable experiment — a troubling possibility. One of the main attractions of SUSY is that it solves a problem in the standard model, which predicts that the Higgs field — the constant sea of energy from which the Higgs boson arises — should be ramped up to ridiculously high values by the ever-present fluctuations of standard-model particles. SUSY’s sparticles are supposed to prevent that by cancelling out the fluctuations, thereby stabilizing the Higgs. But there is disagreement about whether superheavy sparticles can offer enough stabilization.

In another blow to SUSY’s explanatory power, such sparticles could also become too heavy to be convincing candidates for dark matter, the unseen stuff that astronomers believe has a key role in shaping cosmic structure. Fans of SUSY are likely to lose faith only if the LHC finds nothing after a year or two of high-energy running. That would force them to look for an even more audacious idea to break free from the standard model. Even so, SUSY will probably live on in mathematical physics, says theorist Ben Allanach of the University of Cambridge, UK. “It is such a powerful new mathematical symmetry that it would be a shame if nature didn’t make use of it,” he says.

لینک مقاله

Particle Physics with Ferroelectrics

انحراف توزیع بار الکترون‌ها از تقارن کاملاً کروی (به این معنا که الکترون گشتاور دوقطبی الکتریکی دارد)، می‌تواند نشانه‌ای از یک فیزیک جدیدی فرای مدل استاندارد ذرات فیریکی باشد. تاکنون بیشتر آزمایش‌های دقیقی که مورد مطالعه قرار گرفته است مربوط به الکترون‌های اتم‌هاو مولکول‌ها در یک پرتو است. اما به عنوانی جایگزینی برای این آزمایش‌ها منبع چگالتری از الکترون‌ها‌ی متصل به اتم‌ها در جامدات مورد مطالعه قرار می‌گیرد. در این مطالعات نشانه‌های بیشتری برای یک فیزیک جدید به چشم می‌خورد. طبق گزارشی در Physical Review Letter٬ پژوهش‌های حالت جامد برای گشتاور دوقطبی الکتریکی الکترون (EDM) هنوز ۵۰۰ بار دقیق‌تر از یافته‌های مربوط به فیزیک اتمی می‌باشد. اما پیشرفت آن‌ها در سال تنها سه برابر بوده است.

EDM الکترون‌ها٬ باید هم‌راستا با اسپین الکترون باشد. بنابراین به طور معمول در پژوهش‌های EDM در حالت جامد٬ در یک نمونه‌ی قرار گرفته شده در میدانِ الکتریکی تلاش می‌شود تا سیگنال‌های مغناطیسیِ القایی اندازه گیری شود. Stephen Eckel و همکارانش در دانشگاه یل در Connecticut این آزمایش را بر روی Eu0.5Ba0.5TiO3٬ سرامیکی با چگالش بالایی از اسپین‌های نامنظمِ جفت نشده و با پاسخ فروالکتریکی قابل تنظیم٬ انجام دادند. این به این معنا است که میدان الکتریکی خارجی حتی میدان الکتریکی درونی بزرگتری را برای اسپین‌ها بوجود می‌آورد. نویسندگان مقاله شکاف مغناطیسی دقیقی را بین دو دیسک Eu0.5Ba0.5TiO3با قطر ۱۲ میلیمتر و ضخامت ۱.۷ میلیمتر قرار دادند و مجموعه‌ای از پالس‌های میدان الکتریکی کوتاه را برای تنظیم سیگنال از EDM و حذف میدان‌های مزاحم اعمال کردند.

Eckel و همکارانش به این نتیجه رسیدند که اگر EDM غیر صفر باشد مقدارش می‌تواند بزرگتر از 6.06x10-25ecm باشد. این مقدار در مقایسه با حدی که از اندازه‌گیری پرتو اتمی به‌دست می‌آید (1.05x10-27ecm)٬ ممکن است همانند یک شکست در کارزاری برای یافته‌های حالت جامد باشد. اما کشف مواد جدید و اندازه‌گیری‌های با اختلال پایین‌تر همچنان عاملی برای تشویق به ادامه این نوع آزمایش‌ها است.

لینک منبع مقاله

Modeling Quantum Field Theory

در فضای تهی فوتون‌های مجازی دائماً افت و خیز می‌کنند. این فوتون‌ها به سرعت به وجود می‌آیند و به سرعت نابود می‌شوند. با اینکه فوتون‌های مجازی همواره در اطراف ما حضور دارند اما مستقیماً قابل رؤیت نمی‌باشند. با این حال در یک نوع محیط خاص با ناهمگونی‌های زمانی (فرکانس) و مکانی، این فوتون‌ها به کمک بعضی از اثرات به فوتون‌های حقیقی و قابل مشاهده تبدیل خواهند شد. گفتنی است که متأسفانه ساخت چنین محیط‌هایی بسیار دشوار است. به هر حال این چالش به کمک نوع خاصی از مادهٔ چگال (چگالش بوز-اینشتین) که ویژگی‌هایی مشابه با خلأ دارد مرتفع خواهد شد. جین کریستوف جاسکولا و همکارانش در مجله فیزیکال ریویو لِتِر از دانشگاه پاریس-سود (فرانسه) گزارش می‌دهند که با استفاده از چگالش بوز-اینشتین (به جای خلأ) در اثر دینامیک کازیمیر ذرات حقیقی تولید می‌کنند (شکل ۱ را ببینید). به علاوه از آنجا که در اثر کازیمیر  به جای خلأ از مادهٔ چگال استفاده می‌شود ذرات حقیقی مشاهده شده در واقع ناشی از افت و خیزهای گرمایی نسبت به افت و خیزهای کوانتومی خلأ می‌باشد.

Figure 1

پدیده‌ای که توسط جاسکولا و همکارانش مورد مطالعه قرار می‌گیرد قبلاً توسط انگِل و همکارانش بررسی شد با این تفاوت که تعبیر آنها کاملاً کلاسیکی بود، بدین شکل که از ذرات حقیقی تولید شده به عنوان امواج فاراده تعبیر می‌شد. اکنون جاسکولا و همکارانش نشان می‌دهند این امواج در فضای تکانه دو به دو با یکدیگر هم‌پوشانی دارند، از این رو بین تولید زوج در مکانیک کوانتومی و اثر دینامیک کازیمیر ارتباطی برقرار می‌کند. اثر دینامیک کازیمیر واقعی (یعنی به جای چگالش بوز-اینشتین خلأ کامل مد نظر باشد) در مرجع  بررسی شده‌ است. به هرحال چنین تمهیداتی برای تولید ذرات حقیقی به کمک تلاش‌های آزمایشگاهی نادر است. برای هر اثری (اثر دینامیک کازیمیر) انجام این گونه آزمایش‌ها دشوار است. حال چند نمونه را مرور کنیم.

در اثر شویینگر یک میدان الکتریکی همگن می‌تواند دو دسته از ذرات مجازی با بار مخالف را از هم جدا کند. میدان الکتریکی بایستی به اندازه کافی قوی باشد تا به ذرات شتابی به اندازه  ...  دهد. بنابراین برای تولید یک زوج الکترون-پوزیترون میدان الکتریکی مورد نیاز بایستی ۱۰۱۹ ولت بر متر باشد. این میدان به ذرات شتابی به اندازه  ۱۰۲۹ متر بر مجذور ثانیه می‌دهد. برای تصور، اگر این شتاب در چارچوب مرجع آزمایشگاهی حفظ شود در یک فاصله مشخص الکترون از حالت سکون به سرعت نور می‌رسد.

افقِ رویداد یک سیاه‌چاله نیز می‌تواند زوج‌های ذرات مجازی (فوتون‌ها) را به ذرات حقیقی تحت عنوان تابش هاوکینگ تبدیل کند. یک بخش زوج دارای انرژی منفی و دیگری دارای انرژی مثبت می‌باشد. درون افقِ رویداد فوتون‌های مجازی با انرژی مثبت و منفی به میزان بسیار انبوهی وجود دارند. فوتون‌های حقیقی تحت عنوان تابش هاوکینگ از سیاه‌چاله دور می‌شوند. متأسفانه این تابش بقدری ضعیف است که با تکنولوژی کنونی قابل رؤیت نمی‌باشد. البته گفتنی است که تولید سیاه‌چاله‌های کوچک به این موهم کمک خواهد کرد.

از سوی دیگر فوتون‌های مجازی می‌توانند بوسیله شتاب دادن آشکارساز فوتون‌ها، آشکارسازی شوند (اثر اونرو). در چارچوب مرجع آشکارساز، فوتون‌های مجازی خلأ به نظر می‌رسد توزیع گرمایی ناشی از فوتون‌های حقیقی باشند. به عبارت دیگر فوتون‌های مجازی از طریق اثر دوپلر به فوتون‌های حقیقی تبدیل می‌شوند.

روش دیگری برای آشکارسازی فوتون‌های مجازی تغییر (سریع) طبیعت خلأ است. در اثر دینامیک کازیمیر یک تشدید کننده، طیف وسیعی از ویژه مدها دارد. این مدها توسط افت و خیزهای مجازی خلأ اشغال می‌شوند. یکی از این مدها در شکل ۱ نشان داده می شود که در آن ناگهان طول تشدید کننده به سرعت (در کسری از سرعت نور) تغییر می‌کند. این تغییر بقدری سریع است که فرآیند به شکل بی‌دررو صورت می‌گیرد. در این صورت جمعیت افت و خیزهای مجازی خلأ زیاد می‌شود. آنگاه جمعیت اضافی، فوتون‌های حقیقی و قابل مشاهده تولید می‌کند.

همانطور که می‌بینیم تبدیل فوتون‌های مجازی به فوتون‌های حقیقی و قابل مشاهده یک چالش بزرگ است. در همه موارد ذکر شده دست‌یابی به پارامترهای آزمایشگاهی مورد نیاز بسیار دشوار است. اما چه روی می‌داد اگر ما می‌توانستیم سرعت نور را با سرعت صوت جایگزین کنیم؟ در یک  چگالش بوز-اینشتین فونون‌ها می‌توانند نقش فوتون‌ها را بازی کنند، همچنین چگالش به تنهایی می‌تواند نقش خلأ کوانتومی را بازی کند. این همان ایده‌ای است که مبنی بر شباهت ماده چگال و خلأ ذکر شد. پیرو پیشنهاد کاروسوتو و همکارانش جاسکولا و همکارانش از یک چگالش بوز-اینشتین سیگاری شکل به عنوان یک تشدید کننده برای اثر دینامیک کازیمیر استفاده کردند.

در آزمایش جاسکولا و همکارانش نور لیزر کانونی شده روی چگالش بوز-اینشتین تابانده شد. اتم‌های تشکیل دهنده چگالش به نور روشن جذب شدند (همچون تجمع حشرات به اطراف لامپ). در یک آزمایش، نویسندگان مربوطه شدت نور لیزر را به طور ناگهانی تا دو برابرافزایش دادند (این کار موجب افزایش ناگهانی سرعت صوت در چگالش شد) و از طرف دیگر طول تشدید کننده را در زمان بسیار اندکی (شکل ۱ را ببینید) کاهش دادند. این فرآیند به تولید زوج فونون‌های با تکانه‌های مساوی (از لحاظ اندازه) و مخالف (از لحاظ جهت) منجر شد. در آزمایش بعدی شدت لیزر به طور سینوسی تنظیم شد (با تغییری در حدود ۱۰ درصد). این بار زوج‌های فونونی با فرکانسی معادل با نصف فرکانس اولیهٔ لیزر تولید شد. از این رو ارتباط بین اثر دینامیک کازیمیر و تبدیل پارامتریِ اپتیک غیر خطی اثبات می‌شود. مطالعه اثر دینامیک کازیمیر بخشی از تلاش ما می‌باشد تا خودمان را از این حیث که فضای تهی با فوتون‌های مجازی پر شده‌است، متقاعد کنیم. اگر فوتون‌ها واقعاً آنجا هستند، ما می‌خواهیم آن‌ها را در خلأ واقعی ببینیم، همچنین در یک چگالش بوز-اینشتین مشابه خلأ می‌خواهیم آن‌ها را آشکار سازی کنیم.

لینک منبع مقاله